۱۳۹۰ بهمن ۲۵, سه‌شنبه

یه‌چی بود قدیما می‌خوندن، عید آمد و ما لختیم
حگایت فرا رسیدن دوباره‌ی ولنتاین 
نمی‌دونم این چندمین هزاره است که ولنتاین می‌آد و ما هیچی
یعنی دروغ چرا؟
اون‌وقتام که ما شلوغ بودیم هم، هر مناسبتی که می‌رسید
طرف‌های مربوطه‌ی ما هم‌چون قطره‌ای آب در زمین فرو می‌رفتند
تو گویی که ما مادر زاد محو به این دنیا پا گذاشته و کسی هرگز ندیده که عاشقم بشه
ولی در باقی ایام سال، بابت هر قدمی که بودیم و نبودیم باید به یکی جواب پس می‌دادیم
چنان که تو گویی ما همیشه در تاهل و یک آقا بالا سری داریم
این هزاره‌ی اخیر هم که ما ترک مهر و دلدادگی کردیم هم حکایتی‌ست باقی
به همین مناسبت هم انرژی عشقی دریافت نکردیم که کاری انجام بدم که حداقل به حساب خودم بیاد
رسمی، طرحی، تراشی، کششی .............. خلاصه هیچی
به همین مناسبت بهتر دیدم در این روز به قول فرنگی‌ها دوست داشتن و دوست داشته شدن 
فقط از مقام جلیل عشق قدردانی کنم
با سپاس از تو که جوهره‌ی وجودی و زندگانی‌م بودی
عشقی که با نیروی خاصش صبح‌ها چشم باز کردم و شب به زور چشم بستم
سپاس از تو که اگر در وجودم خانه نداشتی، تک یاخته‌ای منفردی بیش نبودم
شاید حتا نه سایه که بازتابی وجودی است
رقمی بر سجلد احوال و بس
عشق، عشق می‌آفریند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...