کاش بریم تریاکی بشم، معتاد الکلی بشم خلاصه یه چی بشیم که نفهمیم کی روز شد و کی شب رفت
مثل آقای شوهر سابق از صبح تا شب بیفتیم یه گوشهی اتاق اون بالای هپروت
کاش در جوانی یه غلطهایی کرده بودیم که الان حس میکردم خستهام بسه برم به سمت بازنشستگی
کاش ، وقتی متارکه کردم میرفتم دنبال حال و هول
کاش یه غلط میکردم که اینطور زندگی رو به خودم بدهکار نباشم
که جرات نکنم حتا در آینه نگاه کنم
میخوام برم شمال، میافتم یاد مسعود بهنود که میگفت:
آقا قراره بزودی در تهران زلزله بیاد
باز میشینم سر جام که اگه بناست اتفاقی بیفته، بذار مام هم وسط اتفاق باشیم
میخوام سرم رو بکوبم به دیوار میترسم حضرت اخوی از بالا و
خانم والده از پایین بترسن که چی شده و بدو بیان دم در
میخوا برم توی کمد و از ته دل داد بزنم
میترسم پریا فکر کنه چت کردم
میخوام سوار ماشین بشم و برم کمی اطراف تهران، میافتم یاد ترافیک که تا بخوام از شهر خارج بشم
هزار باره پشیمون شدم
میخوام گوشی رو بردارم و زنگ بزنم به رفقای قدیمی، یادم میافته اونا هرجا کم میآوردن میاومدن سراغ من
افت کلاسه منو با این حال و روز ببینن
خلاصه که نمیتونم هیچی بخوابم که باید به فکر کسانی باشم که من را از یاد بردن مگر زمانی که حس کنند رابین هودند
یعنی باید یه بلایی سرم بیاد تا یکی بگه: هی عامو خرت به چند؟
تازشم
نمیخوام کسی خرم رو بخره
حوصله کسی را هم ندارم
یعنی کسی که حوصلهی خودش هم نداره
میتونه حوصله دیگران رو داشته باشه؟
نوچ
مثل آقای شوهر سابق از صبح تا شب بیفتیم یه گوشهی اتاق اون بالای هپروت
کاش در جوانی یه غلطهایی کرده بودیم که الان حس میکردم خستهام بسه برم به سمت بازنشستگی
کاش ، وقتی متارکه کردم میرفتم دنبال حال و هول
کاش یه غلط میکردم که اینطور زندگی رو به خودم بدهکار نباشم
که جرات نکنم حتا در آینه نگاه کنم
میخوام برم شمال، میافتم یاد مسعود بهنود که میگفت:
آقا قراره بزودی در تهران زلزله بیاد
باز میشینم سر جام که اگه بناست اتفاقی بیفته، بذار مام هم وسط اتفاق باشیم
میخوام سرم رو بکوبم به دیوار میترسم حضرت اخوی از بالا و
خانم والده از پایین بترسن که چی شده و بدو بیان دم در
میخوا برم توی کمد و از ته دل داد بزنم
میترسم پریا فکر کنه چت کردم
میخوام سوار ماشین بشم و برم کمی اطراف تهران، میافتم یاد ترافیک که تا بخوام از شهر خارج بشم
هزار باره پشیمون شدم
میخوام گوشی رو بردارم و زنگ بزنم به رفقای قدیمی، یادم میافته اونا هرجا کم میآوردن میاومدن سراغ من
افت کلاسه منو با این حال و روز ببینن
خلاصه که نمیتونم هیچی بخوابم که باید به فکر کسانی باشم که من را از یاد بردن مگر زمانی که حس کنند رابین هودند
یعنی باید یه بلایی سرم بیاد تا یکی بگه: هی عامو خرت به چند؟
تازشم
نمیخوام کسی خرم رو بخره
حوصله کسی را هم ندارم
یعنی کسی که حوصلهی خودش هم نداره
میتونه حوصله دیگران رو داشته باشه؟
نوچ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر