بخش خلاق ما ذهن و عاشق خیالپردازی
اصولا خوراکش خیالات
یه موضوع پیدا کنه باهاش تا دین دنیا بره
تو هی برو برو برو برو ....................همینطور انرژی حرام کن به وهم
بعد هم چنان خودت گرفتار وهمت میشی که باورش کنی
و وای از وقتی که همهاش باطل بشه
دلت میخواد با سر بزنی به همهی خیالاتی که خرج کردی
همون خیالاتی که برای دقایق، ساعتها و گاه تا ماهها و سالها تو رو به زندگی امیدوار کرده
یه چی بود قدیما میگفتن، نونم به این روغن
طرف همسایهاش خرج میداد یک دبه روغن فرستاد در خونهاش
دبه رو گذاشت جلوش به جای خوردن قدری نان و روغن، نشست به خیال پردازی که:
اگه این دبه رو فردا در بازار بفروشم، باهاش پشم گوسفند میخرم و..........................تا رسید به جایی که تاجر متمولی شده بود که در خانهای ارباب زندگی میکرد
روزی که خواستگاری برای دخترش آمده بود، کار به یکه بدو
و یکه به دو به گلاویزی
پاش خورد به دبه و روغن ریخت
نه شکمش سیر بود نه میتونست از دبهی فنا شده بگذره
نشست به ماتم چیزی که از روز اول نداشت
کاری که ذهن مدام با ما میکنه
رفتن تا نوک قلهی لذت و موفقیت و سقوطی به ناگه سهمگین
اما پاری از خیالات بهقدری خوش گواره که دلت میخواد
همه عمر را به این خیالات
هبه کنی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر