به همین سادگی از زندگی و مهر و طلب ترسیدم
به همین سادگی از دنیا و زندگی واماندم
به همین سادگی روزها ورق میخورد و پشت در ایستادم
به همین سادگی ریشههای دندانی عفونی میشود
تب میکنم و از عشق میگریزم
به همین سادگی باور روزهای خوش کودکی از کف رفتند
به همین سادگی سهم خود از دنیا را فروختیم
به همین سادگی به خودم نگاه میکنم
به خود، چند روز پیشتر که چهطور با یک تب به خودم لرزیدم
تبی که نه از فرامین روح که یک دندان کرمخوردهی ساده بود
به همین سادگی زندگی را پریشان کردم
به همین سادگی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر