۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه

قصد کردم






از امروز عصر بازنشستگی‌ام رسمن شروع شد
نه قرار بود کاری انجام بدم و نه جایی برم
با این‌حال زود بیدار شدم و قصد کردم از اتاق بیرون نرم


ساعت آب‌یاری گل ها را هم به عصر سپردم
اما تو باور نکن با صدای صوت کتری که در آشپزخانه پیچید
و بلافاصله رایحه‌ی کال چای احمد عطری که از قوری در مشامم پیچید
بتونم به اتاقم برگردم
تمام روز به بهانه‌ی کاری برای خودم
خونه تمیز کردم
رو میزی‌ها را عوض کردم
تصویر محیط را جابه‌جا کردم تا کانون‌ادراکم از نقطه‌ی سفر پریا
به سمتی بچرخه به‌نام خودم
با خودم راه رفتم، با خودم چای نوشیدیم
با خودم گل‌دان‌ها را آب دادیم و در همین حال به صدای « کوهن » گوش دادیم
با خودم شام خوردیم
در خودم سبز شدم، روئیدم
هوای چلک کردم
باید نرم نرمک و سلانه سلانه 
راهی جاده بشم با خودم تکرار کردم:          من عاشق زندگی‌ام
این منم که عاشق‌شم
پس سهم خود از عشق، ستانم
قصد کردم
قصد به تحول، به زیبایی به عشق
                                 من
                          قصد کردم 
                          قصد الهی
قصدی حقیقی،        زین پس فقط برای خودم زندگی کنم و
از هر ثانیه‌اش با رسومات‌ش  لذت ببرم




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...