ميشه تمام عمر رو به اندوه و گريه و شكايت سپرد
اما اين سرنوشت ما نبوده
اين سرنوشت ما بود كه به محبوب رجوع كنيم
يكي از تصاوير پاي ثابت روياهايم به تيوي برميگرده كه داره فيلمي رو نمايش ميده و من يا يكي ديگه بلافاصله ميگيم:
اوه، آره، اینها همهاش فیلم رخدادهاییست که اوه ه ه در گذشتههای دود اتفاق افتاده
و الان ازش جز این فیلم چیزی باقی نیست
و بعد بلافاصله تصویر بقایای یک انفجار اتمی
نمیدونم از بچگی چه اطلاعاتی از انفجار اتمی در ذهن داشتم که بخواد به رویا بکشه؟
اما موضوع هیچ یک از اینها نیست
موضوع حقیقت لحظهی اکنون که بهش نام زندگی دادیم
حقیقت خداییست که به شکل هوشیاری در ما برای تجربهی حضور آمده
و من که دیشب تا پوست و استخون حالش رو بردم
با خدام دست به دست تا تالار وزارت کشور رفتیم و بی اونکه ذهنم درگیر بیرون از سالن باشه
من بودم و او
من بودم و کیتارو که در چند قدمیم مینواخت
به هر شکل که جایی که سهمم شد بالکن کنار سن بود
یعنی به ستارهای میموند که کافی بود دست دراز کنی و ازش نور بچینی
من بودم و یک صندلی تکی نه یمین و نه یسار کسی ننشسته بود
خودم بودم و لحظه
من بودم و او که به ذوق و به شوق در حال نظاره بود
شبی که مثل سایر شبها نبود
و تازه درک کردم
همه عمر را باختم
با منه بیچارهای که به هر دلیل از خودش زندگی را دریغ کرده بود
حالش رو بردم
دست وزیر ارشاد که با هم به تماشای این بت ژاپنی نشسته بودیم درد نکنه
همینطور دست دولت تدبیر و امید
روحانی موتشکریم
از ترس دوربین نبردم و ملت همه داشتند
و تنها تونستم با دوربین موبایل این تصاویر خرد و اندک را به یادگار بردارم
vay , che aliii, hamishe be lahazat khosh Hamshahri....
پاسخحذفجهان هميشه به شادي همشهري
پاسخحذف