۱۳۸۵ مرداد ۳۰, دوشنبه

شرف



دخترک گریه می کرد مثل ابر بهار بعد ما مبعث جشن می گیریم و اسم انسان برخود گذاشته ایم . سر ها را چنان بالا نگه میداری که گویی خدایی و همه بندگان تو
به زور آوردمش توی ماشین تندی یه سیگار روشن کرد شاید سی و چند سالی داشتبعد از یکربع تازه دهن باز کرد که
خوردم کردن و هیچی ازم باقی نیست .گفتم از اولش بگو شاید بتونم کمکت کنم گو اینکه خودم از تو الان چیزی کم ندارم جز سن
عاشق از انواع بسیار احمقش . فکر کرده چراغ جادو پیدا شده و درهای بهشت برویش گشوده
از قرار هشت ماه پیش با مردی که از خودش پانزده سال بزرگتر بوده = افعی . این دیگه اظهرمن الشمس
عاشقتم و می میرم برات . دخترک احمق هم به سبک همه اوناس احمق ایرونی این علی بابا رو برده نشون عالم و آدم داده و کلی چیس و افاده و امروز در کمال ناباوری از سرایدار خونه اش شنیده : آقا ؟
به خانوم دیشب رفتن فرنگ پیش بچه هاشون !!!!!!!!!!!ا
بمیرید کثافت ها که به خاطر نفس کثافتتون , لجن کشیدید به این آفتاب مهتاب های ظریف و نجیب ایرونی
اگه از اول می گفت : 
عزیزم دارم بزودی میرم ولایت فکر می کنی این دختر اون موقع اونجا بود ؟
چطور می تونید سراپای زنی را غرق بوسه کنید در حالی که قصد آزار و فریبش را دارید
آهای جماعت نسوان این ها رو کم دارید ؟
خاک بر سر همه مون از دم گشت
کاش خدا به جای زیبایی کمی عقل و شعور بارمون کرده بود تا اسباب عیش هر بی سرو پایی نشیم


۲ نظر:

  1. دختری که انقدر گاگول بوده بعد از هشت ماه تخم حروم بودن این یارو رو نفهمیده بذار از این بلاها انقدر سرش بیاد تا بفهمه یار همه امید و آرزوهای هیچ کس نمی تونه باشه
    حتی خودش

    پاسخحذف

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...