دروغ چرا نوشتنم نمیاد. یعنی شعورم ازکار افتاده و ترجیح میدم نه فکر کنم و نه بنویسم. تازه به انسان خدایی هم گیر نمیدم
به عبارتی کرکرهها نیمه باز پایین و زندگی نیمه تعطیل جریان داره
از دیدن هر چه آدم بود که بیزار و پشیمون تر شدم و دلم میخواست چشم میبستم و در چلک باز میکردم
گرفتاری. کار زهر مار همه اون چیزهایی که اسمش شده زندگی و دست و پای منو بین شهر آهن و فولاد بسته
بین نگاههای سرد و یخزدهای که دنبال شکافی در تو تا چنان رسوخی کنند تا هزار جدت بهخاطر نیاره که بود و قرار بود چه بکنه
دکون عشق و عاشقی هم تعطیل کردیم و سنگ مزارشم صورتی گذاشتم که به فضای خونه بیاد
دل خوش سیری چند. یادش بخیر یه وقت شبها با جبرئیل میرفتیم سر بند و انتظار وحی میکشیدیم
خدا را چه دیدی؟ کی به کیه؟ شاید جبرئیلش هم از همین کلاهبردارهای باب روز بود و به این هوا مدتی با ما آره.. سر بند و جناغ و فالوده
اینم از شب تعطیل مون
به عبارتی کرکرهها نیمه باز پایین و زندگی نیمه تعطیل جریان داره
از دیدن هر چه آدم بود که بیزار و پشیمون تر شدم و دلم میخواست چشم میبستم و در چلک باز میکردم
گرفتاری. کار زهر مار همه اون چیزهایی که اسمش شده زندگی و دست و پای منو بین شهر آهن و فولاد بسته
بین نگاههای سرد و یخزدهای که دنبال شکافی در تو تا چنان رسوخی کنند تا هزار جدت بهخاطر نیاره که بود و قرار بود چه بکنه
دکون عشق و عاشقی هم تعطیل کردیم و سنگ مزارشم صورتی گذاشتم که به فضای خونه بیاد
دل خوش سیری چند. یادش بخیر یه وقت شبها با جبرئیل میرفتیم سر بند و انتظار وحی میکشیدیم
خدا را چه دیدی؟ کی به کیه؟ شاید جبرئیلش هم از همین کلاهبردارهای باب روز بود و به این هوا مدتی با ما آره.. سر بند و جناغ و فالوده
اینم از شب تعطیل مون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر