دوست عزیزمن، سید احمد موسوی
دو سه سالی بود ازش خبری نداشتم. تا اینکه امسال بعد از سالتحویل تبریک عیدش رسید و چند ساعت بعد هم تماس گرفت
معمولا حس خوبی در ما ایجاد میکنه حضورش، طنزهاش و نگاه سادهاش به زندگی و همراه و رفیق گلی بود
دوست دارم همیشه در اکنون ازش بگم
روز دوم عید اینجا بود. چهقدر تغییر کرده بود. کلی لاغر و خوشتیپتر از سابق. منم که دهنم لق، توی چارچوب در نیومده توحتا بهش گفتم: وای .......چه خوب شدی
خیلی عجیب بود انگار اومده بود یک کاری یه پیامی یه چیزی بده و بره
در تماس تلفنی از موضوع بیماری سال گذشته پریا براش گفتم و او هم بیآنکه به این مورد اشارهای بکنه بیمقدمه از بیماری گفت که سه یا چهار سال پیش گرفته بوده. نه تنها خودش رو نباخته
بلکه با قصد و اراده بر بیماری پیروز شده و کل ماجرا رو دیلیت کرده
کانسر پانکراست
میگفت: فهمیدم از خودم غافل بودم. به خودم توجه نکردم. حالا نچسبیدم دو دستی به زندگی، ولی قصد کردم تا هستم بدون نیاز به دیگران و در عین سلامت باشم
من
تصمیم ندارم فعلا بمیرم در جایی که نژادا همه عمر زیاد داریم، مثال پدر و مارد
کلی از برنامههای غذایی تازة گیاهیش تعریف میکرد و مخصوصا روی انواع خاصی که بر کانسر تاثیر دارن تاکید میکرد
تا آخر هم اسمی از بیماری پریا نبرد و رفت
شب دوازده فروردین، خودش رفت
همیشه فکر میکنم چرا بعد از دو سال پیداش شد؟
چرا همونموقع نگفته بود بیماره؟
چرا خودش تاب نیاورد؟
وسط آشپزی به همه این چراها رسیدم
قبلش اینجا از دکتر جنابیان قدردانی کردم پست پایین. بعد همچنان در فکر رفتم مطبخ « آقا من عاشق این مطبخ و بزکم تا آشپزخانه و آرایش» یاد سید افتادم و آمدن عجیب و رفتن عجیبترش از دنیا
این موجود دوست داشتنی و عزیز حتا در دقایق آخر هم از هدایایی که میبخشید غافل نمیشد
سید اومد که با تمام اون حرفهاش به من یکبار دیگه از زبان پروردگار بگه: مرگ و زندگی همه به دست منه
اگر مقدر کردم احمد باید بره، باید بره.
از پس کانسر براومد یه راه دیگه. واگر نخوام هم با هیچی کسی به زور هم نمیتونه ببرش
قبلتر این پیام را من در جسم خودم شنیده بودم.
وقتی بعد از همه کار همه امکانات مادی و زمینی، نتیجه تصادفم به دست او افتاد. خواست بگه، اوی بچه، هیچی نیستی. این منم که باید بخوام. تا آدم نشی، از خوب شدن خبری نیست. منم تخته گازش رو گرفتم
اینبار با یک دیدار ساده دوستانه
اوه
خالق با منم نشسته. دیگه نرم نرمک یادآوری میکنه
الهی شکرت
هرجا هستی شاد، آزاد، مانا
سید احمد موسوی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر