وای که دلم لک زده برم چلک
یعنی درواقع دلم لک زده حب جیم رو بندازم بالا
ولی به سمت چلک
آدمیزاده اینه دیگه. یه روز در تفرش چشم باز میکنم و یه روز چلک
آخرش هم نفهمیدم اهل کجا هستم؟
کمبود ویتامین آرامش چلک دارم
ولی دلم نمیآد پریا رو تنها بذارم
تا حالا یهجور اسیر بچه و عواطف مادرانه بودم
حالا هم از نوع رابین هود
اینم همون مبحث ایمانه دیگه.
باید باور داشته باشم که من هیچکاره و خدایی که از اینهمه بلایای طبیعی و غیر طبیعی حفظمون کرده خودش هم باقی را میدونه چی بهتره؟
اما خب. ما اگر انسان بودیم الان این وضعمون نبود همه در بهشت آسایش مشغول انسان خدایی بودیم
نه بابت یه سیب نکبت، کوفتی و بیوقته همه عمر تاوان بدیم
همینه که ما آخرسر هم درست در همان دقیقه نود. زندگی را به خودمون بدهکاریم
چون هزار و یک دلیل وجود داره که تو برای خودت زندگی نکنی و همیشه همه باشی جز، اونی که آفریده شده
یعنی، خودت
برای هر منظور که میخواسته باشه. ما دیگه الان منظوری نداریم
خود خدام زوری نداره
چون همگی اسیر اندوه زمینی شدیم
یه روز غصه شیر خشک بود و وضعیتهای قرمز
اوه
یه چیزی چند شبه ذهنم رو بازی گرفته من یک قدردانی مفصل به بچههای جنگ بدهکارم
بله همونها که ما فقط صدای وضعیتهای رنگا رنگش ون رو شنیدیم
بله قدردانی از بچههای سپاه و ارتش
چیه؟ ما خاطرات بد بسیار داریم. اما نباید چشم به روی حقیقت هم ببندیم
این چند شب هربار این حاج محسن رضایی را دیدم افتادم بهیاد ایام جنگ تحمیلی
صفهای هفتاد رقم
دفترچههای بسیج و کوپن آذوقه
خدایا در این سهم اندک ما از این دنیا چه چیزها که نصیبمون نکردی؟
انقلاب
جنگ
هی جنگ هی ترس از جنگ
و باز جنگ فرقی نداره توی خونه هم از این چند دهه فقط جنگش نصیبم شده
تلاق
تنهایی
مبارزه برای بودن و گفتن اینکه
من
هستم
یعنی درواقع دلم لک زده حب جیم رو بندازم بالا
ولی به سمت چلک
آدمیزاده اینه دیگه. یه روز در تفرش چشم باز میکنم و یه روز چلک
آخرش هم نفهمیدم اهل کجا هستم؟
کمبود ویتامین آرامش چلک دارم
ولی دلم نمیآد پریا رو تنها بذارم
تا حالا یهجور اسیر بچه و عواطف مادرانه بودم
حالا هم از نوع رابین هود
اینم همون مبحث ایمانه دیگه.
باید باور داشته باشم که من هیچکاره و خدایی که از اینهمه بلایای طبیعی و غیر طبیعی حفظمون کرده خودش هم باقی را میدونه چی بهتره؟
اما خب. ما اگر انسان بودیم الان این وضعمون نبود همه در بهشت آسایش مشغول انسان خدایی بودیم
نه بابت یه سیب نکبت، کوفتی و بیوقته همه عمر تاوان بدیم
همینه که ما آخرسر هم درست در همان دقیقه نود. زندگی را به خودمون بدهکاریم
چون هزار و یک دلیل وجود داره که تو برای خودت زندگی نکنی و همیشه همه باشی جز، اونی که آفریده شده
یعنی، خودت
برای هر منظور که میخواسته باشه. ما دیگه الان منظوری نداریم
خود خدام زوری نداره
چون همگی اسیر اندوه زمینی شدیم
یه روز غصه شیر خشک بود و وضعیتهای قرمز
اوه
یه چیزی چند شبه ذهنم رو بازی گرفته من یک قدردانی مفصل به بچههای جنگ بدهکارم
بله همونها که ما فقط صدای وضعیتهای رنگا رنگش ون رو شنیدیم
بله قدردانی از بچههای سپاه و ارتش
چیه؟ ما خاطرات بد بسیار داریم. اما نباید چشم به روی حقیقت هم ببندیم
این چند شب هربار این حاج محسن رضایی را دیدم افتادم بهیاد ایام جنگ تحمیلی
صفهای هفتاد رقم
دفترچههای بسیج و کوپن آذوقه
خدایا در این سهم اندک ما از این دنیا چه چیزها که نصیبمون نکردی؟
انقلاب
جنگ
هی جنگ هی ترس از جنگ
و باز جنگ فرقی نداره توی خونه هم از این چند دهه فقط جنگش نصیبم شده
تلاق
تنهایی
مبارزه برای بودن و گفتن اینکه
من
هستم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر