یکی از اون چایی احمدای مشتی دم کردم، یه وقت دلتون نخواد
کنار گلهای ایوان نشستم موزیک مورد علاقهام
Et Quand Bien Même رو هم میشنوم
در کنارگاه گاهی صدای چرخهایی که از آسفالت خیابون سوت کشون میره
من زندگی رو هم کنارم دارم
با هم چای مینوشیم و خدا هم هست
میهمانی زندگیست
گاه من چای میریزم و گاه زندگی و گاه هم خدا
چای مخصوص حضرتش، طعم دگر دارد
بهترین، چایهای دنیا
جمع خوبی و جمعهای نیکوست
زندگی را نوشا نوش
من
قصد ساختنش کردم
حرکت آغاز و زندگی ساختم
همین لحظهها اسمش زندگیست
به لطف تمام آمدنهای مرگی که حس کردم
قدر زندگی را شناختم
بسازش
با چنگ و دندون
مدل خودت
نه چیزی که ذهن جمعی بهت میگه
زندگی بساز که در دستان تو و اینجاست
نه دیروز و نه فرداست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر