ما یه آشنایی داشتیم به نام فرجاد
تک پسر خاندان پدریش بود، بعد از چندین دختر
پدر دل خوش به فرجاد خان
میرفت و میاومد به خودش میبالید و به گوش ولد میخواند:
پسرم
شاه پسرم
غیرت خانوادها بعد از من
شجاع و دلیر بعد از من
یل خونهام
پهلون زندگیام
در حالیکه فرجاد آرزوی نداشت جز دل آرام شدن
خب این پسرم، غیورم، رشیدم و ..... و اینا به کار کی میآد؟
یک پسر حقیقی؟
تا وقتی پدر زنده بود وظیفه داشت آرزوهای پدر رو یدک بکشه
و القابی رو یدک بکشه که جامعه و خانوادهی بارش کرده بود و خیلی طبیعیست که
فرجاد با خودش در ستیز بود که چرا نمیتونه هیچ یک از آرزوهای خاندان گرام رو جامهی عمل بپوشونه؟
چرا غیرت مردانه و خشانت و ..... دیگر مردان درش نیست
فرجاد سالها مشاورهی پزشکی میکرد
و پدر که مرغش یکپا داشت
این هویت کاذبی که دیگران برای یل خاندان رقم زده بودند
باعث درد و رنجش روز به روز بیشتر فرجاد و تنفرش از پدر میشد
بالاخره حضرت پدر روزی چشم بست و دگر باز نکرد
فرجاد ارث پسری گرفت و بعد شد دلآرام خانم
الان هم ازدواج کرده و یلی همسرش شده
این هویت فرجاد، همان هویتیست که تقریبن همگی یدک میکشیم
ربطی به خرد ایزدی و ..... اینام نداره
توهمات ذهنی جامعه است
نه حقیقت دل آرام
من که آرزوی جز شدن آنچه که در حقیقت بودم و نذاشتن ندارم
البته مشکل جنسیتی ندارم
اما همیشه پیش از اینکه زنی خالی باشم،
دختر پدرم بودم با تمام القاب و مزایایی که من رو از رسیدن و شناخت خود واقعیم دور میساخت
این کل ماجرای ماست بر زمین که اساتید سعی بر حل اون دارن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر