۱۳۹۳ شهریور ۲۳, یکشنبه

تولدم مبارک




البته که مبارکه
چرا که نه؟
از روزی که تونستم در این جهان تنفس کنم

و انگشتان دست و پایم را شناسایی کنم
از روزی که هنوز قدم به سر طاقچه رسیده و نرسیده بود
چهار چنگولی با این جهان مواجه شدم
خواستم‌ش
برای بهین‌تر کردن‌ش جنگیدم
با مرگ بارها رقصیدم و هم‌چنان دوستش دارم
شاید زمانی بود که می‌پنداشتم: خب که چی؟
یک عدد به ارقام سنم اضافه شد و شادی نداره
اما حال به خوبی می‌دونم هر ثانیه‌اش با ارزش بوده و هست و خواهد بود
هر ثانیه‌ای که در این جهان زیبا هستم
زیبا اندیشیدم و زیبا خواستم‌ش
این زندگی با تمام بدی‌ها و خوبی‌ها سهم من بوده و هست
و من تنها خوبی‌های‌ش را می‌شناسم
لمس می‌کنم 
و خود را به آن می‌سپارم
تولدم مبارک  من شاکر خدایی هستم که سهم من کرد 
در اینک و این‌جا باشم
با پوست و استخون

۳ نظر:

  1. به به مبارکا باشه- بالاخره این قاسم هیچ کاره هم که باشه- در قاسم اباد که دیگه همه کاره است و دستور داده پیشاپیش چراغونی کنند-همشهری بهترین ها رو براتون آرزو می کنه و اون بنظرم سلامتی سلامتی و سلامتیه- دلت بی غم باد....

    پاسخحذف
  2. متشکرم همشهری
    دیدم چند شب نمی‌شد بخوابم
    نگو نور چراغانی شما توی چشمم بود

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ها ها هااا...اصلا به این قاسم پاچه خواری نیومده :))))

      حذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...