۱۳۹۳ شهریور ۲۶, چهارشنبه

شاپرک





ديشب همين‌طور از سر بي‌كاري
رفتم به فكر هنرمندان گرامي كه طي مدتي كوتاه وابسته‌ي مواد مخدر مي‌شن
بعد گفتم: چرا؟
خودم رو گذاشتم جاي يكي از اون‌ها
مثلن يك‌بار كارت خوب در مي‌آد تشويق مي‌شي
اين تشويق رو اصلن دست كم نگيريم كه، لاكردار زيادي شيرينه
مي‌خواد لايك باشه در فيسبوك يا جايزه‌اي سر کلاس درس یا روی صحنه
برگردیم به صحنه و تو اون بالا ایستادی و همه برات کف می‌زنن، نورهای رنگی و صدای تماشاگران
کلی حال خوب می‌آره و تو دوست داری دوباره تکرارش کنی
یه روزهم با مخدرجات آشنا می‌شی و توپ می‌ترکونی و باز روی صحنه، آی تشویق و آی تشویق ...
و تو دلت می‌خواد صدای این کف زدن‌ها همیشه توی گوشت باشه
زیرا ما اسیر ذهن لاکردار هستیم
از تشویق و هیجانات بیرون لذت می‌بره
یه روز هم فکر می‌کنی: چرا که نه؟
دلت می‌خواد همیشه روی ابرها باشی
می‌شی شاپرک
معتاد نور شمع
هی می‌زنی تو رگ و می‌زنی توی رگ که هی اوج بگیری و بری بالا، بالا، بالاتر
شزم
وسطای هپروت با شعله‌ی شمع برخورد می‌کنی
پرت می‌سوزه و با مخ می‌افتی اون‌جا که همه یه روزی بناست بیفتن
اما همه سر وقت‌شون می‌افتن و شاپرک بی‌وقته جهان رو ترک می‌کنه
حالا همه این‌ها تقصیره کیه؟
شاپرک؟
شمع؟
یا کف زن‌ها؟
همه‌اش زیر سر اونی‌ست که ما رو برای اولین بار با شیرینی افتخار آشنا کرد و نگفت: بابام جان
تو باید از درون بسوزی
شعله درون توست نه بالای شمع
شعله خود تویی نه شمع
شادی تویی نه کف زن‌ها
خوشا به روزهایی که چشم باز می‌کنم و تا ساعت‌ها دلم نمی‌خواد از بستر جدا بشم
ان‌قدر در آرامش‌ هستم که چیزی به زور از تخت جدام نمی‌کنه
دلم می‌خواد همون‌جا لم بدم و به تی‌وی چشم بدوزم
هیچ صدای توی سرم ور ور نکنه
هیچی حسی منو از جا نکنه
در آرامشی همراه با سکوتی محض
من عاشق اینم نه کف زن‌ها که بلای جانند


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...