البته که مبارکه
چرا که نه؟
از روزی که تونستم در این جهان تنفس کنم
و انگشتان دست و پایم را شناسایی کنم
از روزی که هنوز قدم به سر طاقچه رسیده و نرسیده بود
چهار چنگولی با این جهان مواجه شدم
خواستمش
برای بهینتر کردنش جنگیدم
با مرگ بارها رقصیدم و همچنان دوستش دارم
شاید زمانی بود که میپنداشتم: خب که چی؟
یک عدد به ارقام سنم اضافه شد و شادی نداره
اما حال به خوبی میدونم هر ثانیهاش با ارزش بوده و هست و خواهد بود
هر ثانیهای که در این جهان زیبا هستم
زیبا اندیشیدم و زیبا خواستمش
این زندگی با تمام بدیها و خوبیها سهم من بوده و هست
و من تنها خوبیهایش را میشناسم
لمس میکنم
و خود را به آن میسپارم
تولدم مبارک من شاکر خدایی هستم که سهم من کرد
در اینک و اینجا باشم
با پوست و استخون
به به مبارکا باشه- بالاخره این قاسم هیچ کاره هم که باشه- در قاسم اباد که دیگه همه کاره است و دستور داده پیشاپیش چراغونی کنند-همشهری بهترین ها رو براتون آرزو می کنه و اون بنظرم سلامتی سلامتی و سلامتیه- دلت بی غم باد....
پاسخحذفمتشکرم همشهری
پاسخحذفدیدم چند شب نمیشد بخوابم
نگو نور چراغانی شما توی چشمم بود
ها ها هااا...اصلا به این قاسم پاچه خواری نیومده :))))
حذف