۱۳۸۵ آذر ۲۹, چهارشنبه

سرمونی

سنت‌ها، یعنی گذشته و پیشینه‌ ما.
 وطن یعنی جمع این سنت‌ها و مراسم که یاد کودکی داره و احساس آرامش می‌آره
چی‌مونده از اون همه کودکی و زیبایی؟
در روزگاری که اگه صاحب عزا شیون و زاری کنه نشونه بربریت و وحشی بازی‌هاشونه. 

جای برای قاب عکس بی‌بی گلاب می‌مونه؟
اگه فکر این ترافیک تهرون نبود ، می‌دادم خنچه عقد و با طبق بیارن
قدیم‌تر خانواده حرمت داشت و ازدواج مسیری بود به سمت ریشه‌دواندن یک زوج
مهریه نذر پیغمبر بود و اعتماد واژه‌ای حقیقی
هنوز عاشق نون سنگکی هستم که برای عقد پخته می‌شد.

 یا کاسه نباتی که حقیقتا کاسه نبات بود.
 ترمه‌های خان‌جون زیر و رو روی وسط پارچه سفید مادر بود
سرمونی تبدیل شد به رابطه و اعتماد و دختر خانم‌هایی که بعد از شام عشق ،

 صف بستن پشت دیوارهای مدنی خاص. 
تا نداشته‌ها رو جبران کنند
اعتماد نیست و مردم برای هیچ چیز جرات ندارن‌

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...