۱۳۸۵ آذر ۱۵, چهارشنبه

دست چپ و راست


از زماني كه فهميدم دستي كه باهاش غذا مي‌خورم. 
دست راستمه و در نتيجه آن يكي دست چپ بود كه مي‌گفتند به جهنم مي‌ره و واي به حال اوني كه نامه‌اعمالش رو به اون دستش بدند
ياد گرفتم مسئول تمامي بلاياي طبيعي و غير طبیعی دنيا هستم. 

باوركن
كافي بود كامبيز خان گربه‌ي ورپريده و خپل يا به عبارتی گنده لات محله،  از ديوار صاف بپره روي شيشه ترشي نازنين خانوم جان تقصير من بود تا دختر از آب در آمدن بچه‌ي خان دايي جان
من‌هم كه ديگه حساب كار اومده بود دستم تا صدايي در مياد اول سوراخ موش رو پيدا مي كنم .

 بعد منتظر نتيجه مي‌مونم. 
القصه اينكه امروزها انگشتان زيادي براي اتهام من نشانه رفته كه چرا سوپروومن به دنيا نيومدم و نمي‌تونم يك‌تنه هركول بازي در بيارم؟
فكر كن تو زمونه‌اي كه كسي جرات نمي‌كنه زن بگيره چه به اينكه دختر شوهر بده.

 همه اخم‌ها گره شده كه تو چرا اين‌كار و نمي‌كني؟
البته بماند همين پيدا كردن يكي كه حاضر باشه اين طوق لعنت رو به گردن بندازه، خودش نود درصد کاره. 

اما خب من چه گناهی کردم که باید یک نفره ده درصد باقی رو انجام بدم؟
حتی اگه ماجرا بهم هم بخوره از حالا شخصا مسئولیتش رو قبول می‌کنم و زیر بار حرف زور نمیرم
ما که از اولش مقصر به دنیا اومدیم، این رو میذارم روش لااقل دلم نسوزه

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...