۱۳۹۱ فروردین ۱۳, یکشنبه

من ......... می دونم

بعضی‌ها چه‌قدر راحت می‌تونن، یه جورایی باشن!!!
الله اکبر. پناهم به تو
برادر، امیررضا و جناب برادر من و عیال مربوطه‌اش، شدن یک گروه دم زن که دائم می‌گن: من می‌دونم
این خوب نمی‌شه
من می دونم، این نمی‌شه، اون نمی‌شه
توی دلم از برادرم و عیالش می‌پرسم:
هوی اخوی..... اگه بچه خودت روی اون تخت بود، اجازه می‌دادی از یک فرسخی‌ش کسی دم مرگ  براش بزنه
که شما متجدین، منطق دو دوتا چهارتا می‌زنید؟
اصلا انسانید ؟
یا که نه؟ ما حالی‌مون نیست؟
 چند سال پیش به دلایل زمینی با خواهرم قطع رابطه کردم
ازش دلخور بودم تا دلت بخواد
با این‌حال حتا نمی‌تونم تصور کنم خواهرم چنین غمی را تجربه کنه
توی برادر چه‌طور می‌تونی به این راحتی وابدی و منتظر مرگش باشی؟
خلاصه که خدا مواد معدنی بعضیا رو از 
رو برداشته وبرخی از سنگ
چه‌طور می‌شه به این راحتی به برد از جنگ زندگی با وجود امکانات الهی و روحی این جانشینان خداوند بر زمین
 تردید داشت و باز هم در این جهان بی‌خدا مسرور زندگی کرد؟
چه‌طور می‌شه بی باور خدا زندگی کرد.
من اگه یه روز به چنین چیزی پی ببرم، از وحشت بی‌کسی‌ام در این کائنات
خودم را خواهم کشت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...