۱۳۹۱ فروردین ۳۰, چهارشنبه

mrs chantal





داستان‌های ما با ورود سرکار علیه خانم شانتال برگی تازه خورد
این هاپوی ملوس که می‌بینی، دوشیزه شانتال و دو ماه و چند روز داره که از تاریخ 15 فروردین گذشته
به جمع ما پیوسته و در اکنون بدل به یکی از شیرین‌ترین دوست‌های من گشته
داستان از سفر شمال شروع شد و لسین سگ میهمانان عزیز که موفق شد کلی گولم بماله و بعد از 14 سال که آخرین سگ‌هام رو در غیبت من که دو پکینز خوشگل بودند، خانم والده رد کرد بیرون
زمانی که در بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم می‌کردم
فقط زورشون به نحوست قدم‌های این بیچاره‌ها رسیده بود
با این‌که از بچگی همیشه سگ داشتم، منم به دلیل ...... این چند سال ترک جهان حیوانات کردم
بالاخره که دوباره گول خوردم و با آوردن سگی برای پریا موافقت کردم
القصه که با ورود شانتال که اون موقع فقط دو ماه داشت و بی‌نام بود داستان‌های ما به گرمی گرایید
پریا که مدت‌هاست جز برای رفتن به سرویس‌ها یا خروج از خونه از اتاقش در نمی‌اومد
به کانون برگشت و با ما معاشرت داره
و از جایی که شرط کرده بودم باید تربیتش کنی و اگر کثیفی کنه باید بره
پریا کمر همت بست به تربیت، دوشیزه شانتال
ارتباط عاطفی پریا با شانتال باعث شد، صبح زودتر از خواب بیدار و برای انجام امور مربوطه از اتاق بزنه بیرون
تا زحماتی که در این مدت براش کشید باعث شد بفهمه معنی اون جمله‌ی تلخی که همیشه تحویلم می داد، یعنی چه؟
مگه چکار کردی برام؟ می‌خواستی نکنی. کی گفته بود بکنی و .............. و
حالا من شانتال رو معلمی عزیز و عضوی محترم برای خونه می دونم که البته خودم هم یک دل نه صد دل عاشقش شدم
به قول قدیمی‌ها نوه رو دوست دارم که دشمن، دشمن من شده
ما که نوه دار نشدیم اما تاثیر شانتال کم از حضور یک نوه نبوده
و جا داره در این جا تمام قد و رسما از شانتال خانم تشکر کنم
بهش قول دادم زجر تنهایی بشری را بهش روا ندارم و تازه در به در دنبال یک توله‌ی نر مناسب نژادش « تریر » می‌گردم
چیزی که برای خودم نمی‌پسندم
به دیگری هرگز روا ندارم

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...