۱۳۹۱ اسفند ۱۱, جمعه

اقتدار در تهران



دیروز فکر می‌کردم:
چرا من ان‌قده بی‌حال شدم؟
چرا اقتدارم را از دست دادم؟
چرا، چرا، چراهای بسیار که از پی هم قطار می‌شد
یه‌وقتی بود همه برام دست گرفته بودن که باید در خط تهران شمال کار کنی
تو که هر روز توی این جاده‌ای
یا خط تهران کرج و یا تهران تفرش و تهران مشهد
اما حالا حتا زورم می‌آد از در برم بیرون، اول باید قفل فرمان باز کنم ، بعد کاور جمع کنم
اوه یادم رفت بگم چی شد که این‌طور شد
سه هفته پیش قبل از فهم حکم جدید برای خونه چلک مشتری آمده بود
منم که مدتی جو گیر شده بودم بفروشم بیام نزدیک تهران با خوشحالی از موضوع استقبال کردم
وسطای تلفن‌های بسیار به واسطه گفتم: بهش گفتی ملک با منابع طبیعی مشکل داره؟
و پرواضح است که جواب داد: نه
به نگهبان شهرک سپردم یارو که می‌آد جلوی خود واسطه موضوع را بهش بگو
زد و به ساعت نکشیده خود طرف رفته بود شهرک و اطلاعات جابه‌جا شد
یعنی چنان شیفته‌ی مکان و ... شده بود که می‌خواست صبح راهی تهران بشه و من که شیفته‌ی هیچ چیز جز شان روحم نیستم
دل نگران داستانی که در شمال رخ می‌داد
تلفن زنگ زد نگهبان بود که گوشی را به طرف می‌داد. کم مونده بود گوش را هم ماچ کنه. چه‌قدر دعام کرد، بماند
همان شب که بارنی شدید می‌آمد داشتم می‌رفتم بخوابم که صدای ریموت وبعد هم خود دزد گیر ماشین درآمد
شانتال هم شروع کرد به سروصدا. فکر کن ساعت دو نصف شب کل این مجموعه ظرف چند دقیقه چه سرویسی ازم کرد
موضوع:
یه دزد نامرد این همه ماشین را ول کرده بود رفته بود سراغ ماشین من که تازه زیر کاور هم بود
کاور را جمع کرده بود که همسایه بغلی و میهمان‌های رفتنی از در درآمده و پریده به یارو که:
اوی چه می‌کنی؟
- ماشین خودمه.
- .... فلان فلان این ماشین منه یا تو؟
فکر کن زیر اون بارونی که حتا فکر نمی‌کردم فیل هم جرات نکنه از زیرش رد بشه، جناب همسایه می‌پره به سمت جناب دزد و طرف هم که از ارادل اوباش با سابقه می‌پره در پراید روشنی که کمی جلوتر منتظرش بود
بلا از سرم گذشت ولی همون وقت فهمیدم در جهانی که از هیچی‌ش خبر نداری، هر اتفاقی معجزه یا آزمونی به‌حساب می‌آد
حالا این‌که از نظر قانونی خریدار چه پوستی ازم می‌کند با رسیدن حکم بماند، ولی این‌که همسایه شریف اون‌وقت شب زیر اون بارون مثل سوپر من وارد عمل بشه یک معجزه‌است
یعنی کافی بود طرف قمه داشته باشه ... یا هرچی
ولی این پاسخ امتحانی بود که از صبح‌ش داشتم پس می‌دادم


یه دو هفته‌ای ماشین را می‌ذاشتم پارکینگ طبقاتی که کمی از خونه دور و مجبور بودم کلی پیاده برم و در نتیجه حبس شدم توی خونه
هفته‌ی پیش که به ناگاه با موجود کلاه‌بردار مواجه شدم
فهمیدم من فقط ترسیدم که این همه سه می‌کنم و رفتم اول از همه ماشین را آوردم گذاشتم دم در
و باقی داستان را سپردم به روح و قصد بی‌عیب و نقصی که سال‌هاست کردم






 


خلاصه که جونم برات بگه، انقدر سه کردم و از خودم ترسیدم که پاک از اقتدار افتادم
باید برگردم سرجایی که بودم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...