۱۳۹۱ اسفند ۲۴, پنجشنبه

ماهی‌های تنگ بلور



هیچی بدتر از بلاتکلیفی وسط عادت‌ها نیست
 گوسفندی هستم که قصاب بی‌رحم دو شقه‌اش کرده و از سقف آویزون مونده
وقتی توی خیابونی و دنبال کاری هستی، نمی‌تونی نقاط دوست داشتنی را جستجو کنی
و برای همین دیشب فقط به نیت دیدن عید از خونه رفتم بیرون
شکر ایزد یکتا که خبری از ماهی‌های تنگ بلوری نبود
خدایی گناه دارن برای یک لحظه‌ی خاص و مراسمی خاص قتل عام بشن
گوسفند حاجیان هم همین‌قدر بد
القصه که خبری از تنگ بلوری نبود، ترافیک بود تا دلت بخواد، اما بوی عید نداشت
سی همین با خوشحالی به موقعی فکر می‌کردم که رسیدم چلک و ...... ، چلک و چی؟
ترافیک ایام نوروز ، تا دلت بخواد
تنها زمانی که تهران خلوت می‌شه
بمونم تهران؟
پریا هم که نیست،این روزها به قاعده جاش خالیه، گو این‌که الان داره غصه می‌خوره که عید شده و ایران نیست
به هر حال واقعیت اینه که امسال پریا نیست و موندن تهران خالی مثل شکنجه‌ی روحی و روانی‌ست
بعد فکر کردم، تا دوشنبه اگر رفته باشم به ترافیک جاده نمی‌خورم و قبل از رسیدن مسافرین نوروزی من جا هم افتادم
یادم افتاد به ایام عید که تا بوق سگ‌ نمی‌شه خوابید، از هر خونه‌ای یه جور صدای موسیقی و خنده و ....
فکر کردم، یعنی اون‌جا هم دلم نمی‌گیره که فقط منه تنهام؟
خلاصه که به خودمون که اومدیم دیدم پاک از ریخت زندگی افتادم و شدم منی به وسعت دنیا که مدام نگران آسایش در این تنهایی بی‌انتهاست
نمونه‌اش وقتی صبح‌های بهاری از صدای کبوتر لات‌های محل که در حال لاس و لوس‌ند با حرص بیدار می‌شم
شاکی از این‌که کبوترهای احمق، نفهم بی‌شعور کله‌ی صحری از خواب بیدارم کردن
همین‌جوری پیر شدیم رفت
همه‌اش تجربیات گذشته و حساب و کتاب، ترس و احتیاط و خلاصه که رو به قبله به انتظار  





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...