۱۳۹۱ اسفند ۱۴, دوشنبه

شبای آخر اسفند



به مناسبت چهاردهم اسفند فرخنده روز ... فلان و اینا می‌خوام قدردانی‌های سال رفته را با حضرت شیخ اجل بتهون شروع کنم
با درود به روج جاودانه‌ی موتزارت و حضرت اجل شوپن و دولت فخیمه‌ی اتریش و ...همه‌ی دست اندرکاران بورسیه‌ی پریا که به زیباترین شکل اسباب شناخت کامل من از من مهیا گردید
از اول اسفند گفتم بهار می‌آد که چی؟ به من چه؟
جمعه که نایلون‌های روی گل‌دان‌های تراس جمع شد و گل‌دان‌های سنبل و لاله رفت و بالای میز نشستند
کانال‌های من چزخید
پریروز اتفاق بود، دیروز نیز هم
اما امروز چی؟
  بر حسب عادت هر سال با موسیقی به استقبال بهار می‌رم
خونه رسما بوی بهار می‌ده
خب مگه می‌شد آمدن بهار را نفهمید؟
با بچه، بی‌بچه؟
تا حالا فکر می‌کردم هر کاری می‌کنم به‌خاطر پریاست
نه من خودم عاشق بهارم و اختیار از خودم نیست که جوانه نزنم و سبز نشم
می‌شه به آتیش گقت، گرم نباش؟
من چه سبزم اکنون 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...