۱۳۹۲ مهر ۲۸, یکشنبه

این شب‌ها

 



از اول شب پیدا بود، بناست تا صبح خل بشم
یعنی این روزها آمار عدم تعادلم داره می‌ره بالا
مثل تصمیم به فروش خونه‌ام و فرار از مازندران و هجرت
ها باور کن
من به هیچی وابسته نمی‌شم،‌فقط یه نخود اذیت کافیه تا همه چیز رو ول کنم برم
اذیت و آزار چلک هم داره بیشتر از الطافش می‌شه و دیگر این‌که 
آقا................. من بد جوری تنهام
نه از اون دست تنهایی که با بودن جنس مخالف حل بشه
خیر از جنسی کاملا انسانی
یه هفت هشت ده روزیه دارم اطراف تهرون خونه می‌بینم . دماوند، بومهن، رودهن، کرج، فردیس و ملارد
ملارد خانه‌ی دوسته 
بیشتر رفقا همون اطراف سنگر گرفتن
جمعه صبح داشتیم در حیاط آذر قهوه می‌خوردیم سه تا از رفقا از راه رسیدن
چای پیش از ظهر را در خونه‌ی رفیقی دیگه خوردیم و ناهار ظهر را با جمعی دیگر در باغ‌چه‌ی آذز
خب زندگی یعنی همیسن سرک کشیدن‌های گاه و بی‌گاه روزانه است
نه چسبیدن‌های شبانه‌روزی به هم
و من این را دوست دارم. سی همین دارم خونه شمال رو می‌فروشم
گوش شیطون کر چشمش کور انرژی منفی ازم دور
تو هم بگو: انشالله
می‌خوام این رنگ تنهایی و هوای مدام ابری و بارانی را ترک کنم
قصد کردم زندگی کنم، چند صباح مانده را. زمینی ، هنرمندانه و کاملا زنانه


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...