۱۳۹۲ مهر ۳۰, سه‌شنبه

بچه‌ها در ریم که صاحبش اومد



يه روزايي هست.
 نه. 
پنداری من دو تا باشم، آره بهم بر نمی‌خوره اگه بگی:
 یعنی آدم دو شخصیته. 
تعریف علمی‌ش می‌تونه این باشه
نصف شب که از خواب می‌پرم. 
بچه کوچیکه‌ی « ذهن » همیشه خطا کار بی دست و پام که از همه‌ی کرده‌هاش پشیمونه چشم باز می‌کنه
همون موقع اگه دوباره بتونم بخوابم، صبح که بیدار می‌شم، من آنم که رستم بود پهلوان « روح »
خیلی هم بزرگ شدم و می‌دونم چه می‌کنم و ......... اینا 
وقتی چلک هستم این پریشان حالی‌ها بیشتر به چشمم می‌آد
اما یه روزایی هم هست که باز خوابم می‌بره و دوباره بچه‌هه « ذهن »  بیدار می‌شه
گاهی کنگر می‌خوره و لنگر می‌اندازه
اوستای انواع منه بی‌چاره‌ی ذلیل شده‌ی بدبخت
انرژی قعر زمین
حال و روز، بد ترکیب، تو بگو وسط محله‌ی بد ابلیس« ذهن »
بسته به حساسیت ماجرا یه چند روزی همون وسطا « ذهن » پل می‌خورم و انواع تصمیمات احمقانه و .......... خلاصه
یه روز صبح چشم باز می‌کنم و ...
بچه که بودیم یه چیز که برامون جالب بود، باعث می‌شد هی دور و برش باشیم و بهش رل بزنیم
تا این‌که صدای یک از بچه‌ها شنیده می‌شد که می‌گفت:
بچه‌ها در ریم که صاحبش اومد
آره اون همون روزیه که صبح چشم باز می‌کنم و می‌بینم،‌اوه ه ه جون؛ صاحبش اومده
مثل امروز صبح
فکر کن،‌از 25 شهریور افتادم وسط محله‌ی« ذهن »  بد ابلیس ذلیل مرده
انواع تصمیمات از سر یاس، انواع فکرهای نامیمون و حتا معاملات  وحشتناکی که می‌تونست در آینده و تا وقت مرگ منو از خودم بیزار کنه
اولین کاری که کردم تماس با هیئت مدیره و ........... باقی ماجرا
حالا که چند ساعتی می‌گذره و داستان را به‌کل چرخوندم
من آنم « روح » که رستم بود پهلوان
همه‌ی دردم در یک تماس تلفنی نهفته بود و منیتم « ذهن »  که اجازه نمی‌داد
صاحبش « روح » که اومد، زد زیر کاسه کوزه‌ام که: 
 منیت کیلو چنده؟ برو دنبال حل مشکلت
و چنین شد که کل شهرک رو بهم ریختم امروز



چی می‌شه که این صاحبه همیشگی نمی‌مونه تا من همیشه بر محور اقتدار قرار بگیرم
البته هنوز هم می‌خوام خونه‌ام را بفروشم. ولی نه اون‌طوری
به راهش
می‌خوام باقی مانده را زندگی کنم
یه جا نزدیکی تهران، نزدیکی دوستان
آفتاب داغ همیشگی و جریان جدید زندگی
اما مقتدرانه، نه مثل بدبختا
تا امروز جرات نداشتم مستقیم با مالک باغی که دیدم مذاکره کنم
کار را انداخته بودم گردن مشتری خونه‌ام که البته داشت « از وضعیت من و منابع طبیعی که دیگه از امروز با چند تلفن قابل حل شد » کمال سوء استفاده رو می‌کرد
ای پیشونی
این همونه که یه روز به‌خاطرش به آب و آتیش زده بودم
باز جلوی من بگید عشق، تا چشماتون رو درآرم
حال دیگه مستقیم خودم با مالک روبرو شدم و  به‌جای مشتری فعلی خونه رو با خودش معامله می‌کنم
با کلی امتیاز تازه که تلفنی وعده‌اش را داد


فکر کن
اونی که خونه رو می‌خواد ، همسایه روبروی من و من باغی اطراف ملارد می‌خوام
قرار بود مشتری من که شنیده بود مالک حاضر به معاوضه با ملک شماله، زمین خودش رو به قیمت غیر منطقی به این بدبخت بندازه که بعد با ماب تفاوت ملک من رو بخره
که تازه زمان هم لاز داره

این تفاوت منه بی‌چاره با صاحبه‌ است



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...