این ذهن من پر بود از انباشت گذشته
از بابتش درد میکشیدم اما رهایی هرگز
زیرا باور داشتم تمام روزهای رفتهی عمر از کیسهام رفته و همهاش سهم من بود که از دست دادم
از بابتش کلی درد و گلایه از خودم و اطرافیانی که تمامی مسبب کل بدبختیهایم بودن
و مکرر اشتباهاتم تکرار میشد
از در میرفتم با مخ میرفتم توی دیوار میگفتم:
تقصیر در بود یا دیوار که صاف جلوی پام سبز شد
و دوباره دری دیگر و دیواری دیگر
دست برنمیداشتم از خواستم،همواره میخواستم
و چیزی که نبود در من فهم بود
فهم اینکه ، نه از در و نه از دیوار بود این قلم در اقلام تو نبود
پدرجان یکبار، دو بار؟ صد بار که آدم از یک سوراخ گزیده نمیشه؟
هربار میخواستم حتمن همون چیز از همون راهی که میخوام بشه و من خوشبخت بشم
روزی
از روزگارانی که یاد گرفتم از گذشته تجربیات را بردارم و باقی رو در مرور فوت کنم بره
مسیر زندگی به آرامش نزدیک شد
نمونهاش همین حالا
از کی قرار بود پریا به یک تور شناسایی پدر بیاد و میهمان پدر باشه
و طبق معمول که................... ترجیح داد اصلن نیاد و به تجربهی از راه دور بسنده کنه
حالا اگر قدیم بود حتا همین پارسال من در این یکماه خودم رو به آب و آتش زده بودم که پریا داره میآد
از خونه تکونی ..................... تا همون اشتباهات سال گذشته
امسال با خودم گفتم
بچههه داره میآد چند روز و بره. لطفن نه خودت رو خسته کن.
نه از اون طلب ارث پدر کن و نه انتظاری داشته باش
جز دیدن سادهی پریا
و روزی که شنیدم اصلن قرار نیست بیاد باز همین حس رو داشتم
خب بچه قرار بود بیاد بهش خوش بگذره نه که وسط ماجرا و ....... فلان.
و به سادگی عبور کردم و به کاری که میکردم ادامه دادم
یعنی اتمام سقاخونه
چه خوب بود اگه از بچگی یکی یادمون میداد از چیزها زندگی نخواهیم
زندگی فقط در ماست
lotfan hesabi movazebesh bash ke mariz nasheh ba in vaze hava o ....
پاسخحذفin ghasem az in 10 rooozi ke dar khaneh pedari bood 6-7 roozesho mariz ahval bood sedash shode bood mesle khoroossa , akharesh ham be salamati sar az ICU daravoord o ba koli salam o salavat bargasht khonash, ishalah tan shoma o farzandetan az bala o bimari be door baad