۱۳۹۳ آذر ۱۳, پنجشنبه

زنی بدبخت و رنج دیده‌



چارسال پیشا وقتی در چلک نشستم به قصد مرور،
 زنی بدبخت و رنج دیده‌ی تنها افتاده‌ی بد شانس ..................
فلان بودم و وقتی به تهران برمی‌گشتم هر از چندی که در آینه‌ی خودرو با خودم چشم تو چشم می‌شدم
خنده‌ام می‌گرفت و جمله‌ی معروف بهروز وثوقی .... سه و سری به حیرت می‌جنبید
وقت مرور که منه ذهنی درکار نیست و قصد بازیابی انرژی های ریخته در گذشته است
تو بی حساسیت به خودت نگاه و شناسایی‌ش می‌کنی
من آدم بسیار مزخرف و حقه بازی بودم که سر و گردنم از عرش رد شده بود
ایوب وار عمری به امتحات و در انتظار نبوت نشسته بودم
البته زیر جولکی و نامحسوس
همون وسطا شکارش کردم
بارها
این همون کمین و شکار معروف شیخ خوان است
از فلان واقعه دو خط یادم بود که منتحی به بی‌گناه و مظلومیتم می‌شد
در حالی که وسط مرور تو با کل واقعه از اول روبرو می‌شی و نقش خودت
همون زیر میرا
اصلن مسبب کدورت بین من و اخوی همین خود من بودم
تمامش اشتباهات خودم بود ولی از یه جایی‌ش یادم بود
که منو تبرعه می‌کرد و معصوم
حالا هم چه دیدی؟
نه که فکر کردی تموم شده؟
نه‌خیر قربان
وقتی اوت آت آشغال‌های کهنه رو دور می‌ریزی، تازه جا باز می‌:نی برای خاطراتی که اون زیر میرا
گیر کردن
حالا به فرا خور حال و طی روز یک به یک مانور می‌کنند و مجبورم هرجا که راه داد
حتا مکان خصوص موال، بلافاصله دست به کار مرور می‌شم و هنوز چهره‌هایی از خودم کشف نشده مونده که
باور کن هم‌چنان از فهم‌ش منجمد می‌شم
من کی این همه موزمار بودم که نفهمیدم؟
پس چرا همه‌اش فکر می‌کنم مسبب، دیگران هستن؟
چون اگه بناباشه از صبح تا شب بفهمم چه می‌کنمك یا دیگه نمی‌کنم و یا لابد تا حالا خودم رو اعدام می‌کردم
از همین رو ذهن بیگانه به تسلی برمی‌آد و دستی به شونه‌ام می‌زنه. که:
بمیرم برات که هیچ‌کی قدر تو مظلوم و معصوم نیست و نبوده



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...