۱۳۹۳ دی ۲, سه‌شنبه

همه در حقم بدی کردند جز من

واقعن ما کی هستیم؟

کی بودیم؟
قرار بود کی بشیم؟
و بناست به کجا بریم و یا برگردیم
ذهن من نمی‌تونه فهم کنه که، چیزی‌ست خارج از درک و فهم خودش
از این رو همیشه در نبرد برای حکومت است
سلطنت می‌خواهد و خودخواهی
من
منه بری
منه عزیز
منه کریم
منه ...
از صبح به یاد زمانی افتادم که تازه تصادف کرده بودم و دوسالی باید با عصای زیر بغلی زیست می‌کردم
و این آغاز جداسری من از همه شد
منی که درد می‌کشید، دیگه نه طاووس بود و نه سرو
و باید یا در بستر بند وزنه‌های بسیار می‌بود و یا با دو عصای سرد و یخ زده خودش رو حمل می‌کرد
هنوز هم گاه با عصا تردد می‌کنم. اما نه از نوع زیر بغلی
انقدر سر همگی فریاد زدم
با هم درافتادم
هر یک را به نوعی باعث رخداد می‌دونستم و همه مسبب بودند جز من
منی که خشمگین و لوس و نخوابیده و گرسنه زد به جاده
یک احمق تمام عیاو چه کسی مسبب این همه بود؟ جز من؟ 
و من تاوات از غیر می‌خواستم
منی که همیشه ماه بودم، حیوونی و نازنین
عزیز دل پدر و چشم و چراغ خانواده‌ی مادر
 منی که همه چیز بود جز منی عظیم به وسعت جهالت بشر
از این رو یک به یک رفتند و مرا تنها گذاشتند و از آن پس با تمام عالم دشمنی بیگانه گشتم 
همه در حقم بدی کردند جز من
 



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...