حوصلهی من سر رفته
حوصلهی من سر رفته
این یکی از جملات معروف و قدیمی زندگی تک تک ماست
ولی ما چه زمان با این جناب حوصله آشنا شدیم؟
چی میشه که سر میره؟
کی اولین با کشف شد؟
موقعی که داشتم با انگشتای دستهام بازی میکردم؟
یا زمانی که دستهام رو با بند زیر قنداق میبستن و پیداش نمیکردم تا نگاهش کنم؟
کی یاد گرفتیم با یه چیزی بازی کنیم؟
کی فهمیدیم باید مدام سرگرم چیزی باشیم؟
یعنی ما از جنینی سرگرم تفکر بودیم؟
دربارهی چی؟
چه شناختی از جهان بیرون از رحم داشتیم؟
چون دانشی نبود، لاجرم تفکر هم نبود. زیرا هنوز کلمه معنا نیافته بود
پس با چی سرگرم بودیم که از وقتی اومدیم بیرون مدام حوصلهمون سرمیره
با خودمون مدام ور ور فکر میکنیم؟
حرف میزنیم و به نتیجههای عجیبی هم میرسیم، حکم و قضاوت هم که بیشک چاشنی هر تفکری هست
بهعلاوهی زمان، دیروز و پریروز و سالها
و یا فرداها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر