۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه

منو عشقولانة کیهانی



اگر سرکار خانم والده، این دورنگار را فرستاده بود؛ اصلا جای حیرت نداشت. چون گاهی ایمان می‌آرم او از مولودش فقط شکلش را بلده، نه بیشتر
اما از رفیق رفقا دیگه اصلا انتظار نداشتم که منو نشناسن و فکر کنن، بلدم عشق را فراموش کنم
والله انقدر گفتیم که دست زیاد شد و سر خودمون موند بی‌کلاه. گفتم مدتی اسمش رو نبرم بلکه خود عشق نگران غیبتم بشه و بگرده دنبالم
اما هر زمانی حال خودش رو داره. زمان که هیچ. هر روزی
گاهی صبح با چشم عزا گرفته از تخت جدا می‌شدم تا شب بیست هزار بار از مانیتور می‌پرسیدم، چرا باید بنویسم، وقتی اصلا تو مودش نیستم و جوهرة خلاقیت‌تم بهوت‌افسرده؟
بعد زوری چهار خط کار می‌کردم و این وسطام به هزار و یک دلیل بازیگوشی
تازه‌ها کشف کردم که امواج کیهانی هر روز بخشی از وجودم را ساپورت می‌کنه. البته تاریخ و تقویم نداره
اما دارم با توجه یادمی‌گیرم که، روزی که مود مال نقاشی‌ست، بیخود دنبال نوشتن نرم
روزی هم برای باغبانی‌ست، پس فقط باغبانی کنم
گاهی مثل دیروز، حس خانوم خونه برم‌می‌داره و جو گیر می‌شم، دور از جون همگی، مثل خر یا موتور دیزل خونه رو زیرو رو می‌کنم
چرا همیشه فکر می‌کردم یک کار اصلی هست و باقی اسباب اوقات فراغت؟
همه‌اش اصلیه چون بخشی از من را تجربه می‌کنه. منه عاشق گیاه
منه عاشق، رنگ، سنگ، گل و بخصوص چوب
حتی متریال کار هم با مودم تغییر می‌کنه
حکایت احوالات ایام شهر رمضان
مودم به طریقة خفن محسوسی عرفانی و گپ و گوی کیهانی حال بهتری داره. اما خب چه کنم؟
ببین این از اون ورژن عشقاست، که یا نمی‌گیره یا اگه بگیره نه می‌تونی عشق خطابش کنی. و نه اون شوق مجنون گونه را به جنونی آنی
حسنش‌ هم به اینه طرف، اگر درست چشم باز کنی و درونت را ساکت، هر لحظه نیازش باشه، هست
غلط نکرده باشم، این یه چیزی اونور عشقه. هنوزم معتقدم، عشق تاچ و ماچش با همه
وقتی عشقی نیست، چاپ کنم؟

۱ نظر:

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...