۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه

فقط یه نموره



هر روز صبح تا نگاه گنگ، بین، دوزمانی، دو جهانیم رو از روی سقف اتاق جمع کنم؛ این لیست مثل نامة اعمال برابرم رژه می‌ره
می‌دونی؟ موضوع این نیست که از چیزی شاکی یا ناراضی‌ام.
اما به خودم یه نموره مشکوکم. اصل یقیین؛ باعث شده دائم خودم رو زیر ذره بین تردید با نور خورشید، بسوزونم
حال خوشی ندارم که اگر ماه‌مبارک نبود، چه بسا خیلی خراب‌تر هم می‌شدم.
الان مثل اتاق خلاء گرفتارم و نبود هوا به روح و جسمم فشار می‌آره
اما باز بگم، بد نیستم.
یحتمل توقع‌ام از خالق زیادی رفته بالا و دیگه گپ و گوی با جبرئیل هم چاره ساز نیست! عجب موجود غریبی‌ست این دوپای آدمیزاد نام
خدا را چه دیدی؟ شاید حتی دلم معراج یا بهشت بخواد.
اما، نه از باب کرامت.
جایی که هیچ‌کس نتونه بیاد و آرومم بگیره





لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...