وقتی ما تا این حد تابع ابر و باد و مه و خورشید و فلک هستیم؛ کدام قانون میتونه ما رو تعریف کنه؟
یه روز از صبح یله داده بر تخت سلطنت چشم باز میکنیم. روز بعد ته دوزخ
بعضی اوقات خنثی و خواجه، گاه آتشفشانی، خارج از اندازه
یه روز امواج کیهانی مال ما نیست و چراغ ها همه قرمز و دست اندازها در راه منتظر ایستاده
روز بعد همه سبز و جادهها آسفالته
امروز کافیه مرد بقال با خندة شیرین سلامم کنه و از ته برزخ ببره پشت ویترین نوشابههای خنک، در داغی تابستان گرما زده
فرداش با ترشرویی حتی جوابم را نده و برم توی موتور داغ زیر یخچالش
یک قبض ناهمراه این همراه بدمصب که همیشه از ترس خاموشه، یا برقی که از بیزاری، شدت نور، همیشه کمرنگ
خلاصه تا وقتی به هر نسیم و وزة زنبورک ما بالا و پایین میشیم، چطور میتونیم تعریف درستی از منه، من داشته باشیم؟
چطور میتونیم دیگران را قضاوت کنیم؟
چطور میشه دنیا را تشریح کرد، زشت، زیبا، بیرنگ، ناهماهنگ، بهشتی، خدایی، اهریمنی؟
یه روز از صبح یله داده بر تخت سلطنت چشم باز میکنیم. روز بعد ته دوزخ
بعضی اوقات خنثی و خواجه، گاه آتشفشانی، خارج از اندازه
یه روز امواج کیهانی مال ما نیست و چراغ ها همه قرمز و دست اندازها در راه منتظر ایستاده
روز بعد همه سبز و جادهها آسفالته
امروز کافیه مرد بقال با خندة شیرین سلامم کنه و از ته برزخ ببره پشت ویترین نوشابههای خنک، در داغی تابستان گرما زده
فرداش با ترشرویی حتی جوابم را نده و برم توی موتور داغ زیر یخچالش
یک قبض ناهمراه این همراه بدمصب که همیشه از ترس خاموشه، یا برقی که از بیزاری، شدت نور، همیشه کمرنگ
خلاصه تا وقتی به هر نسیم و وزة زنبورک ما بالا و پایین میشیم، چطور میتونیم تعریف درستی از منه، من داشته باشیم؟
چطور میتونیم دیگران را قضاوت کنیم؟
چطور میشه دنیا را تشریح کرد، زشت، زیبا، بیرنگ، ناهماهنگ، بهشتی، خدایی، اهریمنی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر