یادمه روپوش مدرسهام سورمهای و گاه آبی بود
و معمولا صبح که میرفتم تمیز و وقت برگشت
گچ خالی بود
با علم به اینکه، همیشه از برکت قد بلند ، ته کلاس بودم
نمی دونم چرا هر روز گچی برمیگشتم خونه!
الان هم هر چه سعی میکنم به خاطر بیارم.................
اوه یاد افتاد. درس جواب نمیدادم
نقاشی میکردم
گچهای رنگی که با صدای سر خوردنش روی تخته
گوشت تن آدم ریش میشه
یا صدای دلنشین شکستنش تو دست معلم و در حال نوشتن سخت ترین دروس دنیا
خلاصه که همیشه گچی بودم
حتا بوی گچ آن روزها هنوز در خاطرم هست
و معمولا صبح که میرفتم تمیز و وقت برگشت
گچ خالی بود
با علم به اینکه، همیشه از برکت قد بلند ، ته کلاس بودم
نمی دونم چرا هر روز گچی برمیگشتم خونه!
الان هم هر چه سعی میکنم به خاطر بیارم.................
اوه یاد افتاد. درس جواب نمیدادم
نقاشی میکردم
گچهای رنگی که با صدای سر خوردنش روی تخته
گوشت تن آدم ریش میشه
یا صدای دلنشین شکستنش تو دست معلم و در حال نوشتن سخت ترین دروس دنیا
خلاصه که همیشه گچی بودم
حتا بوی گچ آن روزها هنوز در خاطرم هست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر