۱۳۹۱ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

اجازه؟ بریم گچ بیاریم؟

یادمه روپوش مدرسه‌ام سورمه‌ای و گاه آبی بود
و معمولا صبح که می‌رفتم تمیز و وقت برگشت
گچ خالی بود
با علم به این‌که، همیشه از برکت قد بلند ، ته کلاس بودم
نمی دونم چرا هر روز گچی برمی‌گشتم خونه!
الان هم هر چه سعی می‌کنم به خاطر بیارم.................
اوه یاد افتاد. درس جواب نمی‌دادم
نقاشی می‌کردم
گچ‌های رنگی که با صدای سر خوردنش روی تخته
گوشت تن آدم ریش می‌شه
یا صدای دلنشین شکستنش تو دست معلم و در حال نوشتن سخت ترین دروس دنیا
خلاصه که همیشه گچی بودم
حتا بوی گچ آن روزها هنوز در خاطرم هست

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...