۱۳۹۱ خرداد ۱۷, چهارشنبه

آن‌سوی در

این دری به بیرون و درون جهان منه
وقتی می‌رسم و اون‌ور در، یعنی به سمت بیرون
سر از پا نمی‌شناسم
پر انرژی و آزاد این در باز می‌شه
و امان از وقتی که از این‌ور در، باید برم اون‌ورش
یعنی تهرون
حالم عجیب آشفته است
چون می‌دونم باید برم
از کله صحر بیدارم و اسباب جمع می‌کنیم که هر چه زودتر از ایت جبر کنده بشم




من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...