دلم گرفته است.
دلم سخت و عجیب گرفته است.
پنداری چیزی مسیر بغض را سد کرده و بیرون نمیریزه
دلم از تنهایی از بیهودگی لحظات که میرود بی عشق همچنان ترسیده
دلم از حزن هزارههای تنهایی به درد نشسته
دلم سبزه و شکوفه میخواهد و حیات دل که آب پاشی کنم با گلاب انتظار
دلم عجیب و سخت و فجیع گرفته است .
دلم گریه نمیخواهد امید از دنیا برگرفتهاس
دلم میخواد فرار کنم.
از خودم از مادریام از زنانگی از شوق و شوری بیصاحب و وامانده که د رماندهام و زار.
باید از همه فرار کنم، برم.
برای آغازباید از نقطهای شروع کرد و قدم برداشت
دیگر دلم به حیاط خانهی پدری و نه آغوش گرم مادری خوش نیست.
دلم رفتن ، رفتنی تا انتهای تهیای دوردست میطلبد.
آزادم اما قل و زنجیر را میبینم
خدایا دستم بگیر و مرا به خانهام برسان
دلم سخت و عجیب گرفته است.
پنداری چیزی مسیر بغض را سد کرده و بیرون نمیریزه
دلم از تنهایی از بیهودگی لحظات که میرود بی عشق همچنان ترسیده
دلم از حزن هزارههای تنهایی به درد نشسته
دلم سبزه و شکوفه میخواهد و حیات دل که آب پاشی کنم با گلاب انتظار
دلم عجیب و سخت و فجیع گرفته است .
دلم گریه نمیخواهد امید از دنیا برگرفتهاس
دلم میخواد فرار کنم.
از خودم از مادریام از زنانگی از شوق و شوری بیصاحب و وامانده که د رماندهام و زار.
باید از همه فرار کنم، برم.
برای آغازباید از نقطهای شروع کرد و قدم برداشت
دیگر دلم به حیاط خانهی پدری و نه آغوش گرم مادری خوش نیست.
دلم رفتن ، رفتنی تا انتهای تهیای دوردست میطلبد.
آزادم اما قل و زنجیر را میبینم
خدایا دستم بگیر و مرا به خانهام برسان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر