۱۳۹۱ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

دندون موشی‌های شیری


این عکس از همون دست عکس‌هایی‌ست که پیوندگاه رو سوت می‌کنه
به زمان گذشته
یادمه با بچه‌های دایی جان حشمت، مسابقه می دادیم که کی بهترین سایه رو روی دیوار می‌سازه؟
واقعا چه جهان کوچکی داشتیم!
نه مهپاره بود نه اینترنت، 
نه اس‌ام‌اس بود نه پیغام‌های صوتی
ولی ما خوشحال بودیم
با همون استیو آستین، جمعه غروب
با همه امکاناتی که نداشتیم
من حتا ویلای شمال نداشتم، رانندگی بلد نبودم، بی‌اجازه‌ی حضرت خانم والده هم پا از خونه بیرون نمی‌ذاشتم
ولی همه‌ی جهان من به شیرینی دوچرخه سواری شب‌های تابستون
در میادین شماره گذاری‌ شده‌ی نارمک بود
عطر کاح و گل اناری روی دیوارها
محبوب شب از ایوان خانه‌ی خانوم هلی و 
صدای بلند تی‌وی همسایه که در صدای بلنده خنده‌ی کوچه 
می‌پیچید و ما چه مردم خوشبختی بودیم و عطر خورشت بادمجان هنوز روی دیوارها سرک می‌کشید
و زمستان‌ها که چمباتمه می‌زدیم پای کرسی تا نوبتی سایه‌ی دست‌ها را از
 پسه نور چراغ نفتی که شاید از خیر برقی که گاه به گاه می‌رفت
روی دیوار می‌افتاد لذت ببریم
به همین سادگی
حتا گاهی با هم دعوامون هم می‌شد و کار می‌کشید به کتک کاری پسرها روی کرسی
و ما که چه از ته دل می‌خندیدیم و آرزو داشتیم برق تا فردا نیاد
با دندون موشی‌های شیری

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...