۱۳۹۱ خرداد ۲۲, دوشنبه

من، جنگل

پیوندگاه به شکر خدا، لق من که همین‌طور برای خودش در هاله‌ی انرژیم پرسه می‌زنه
به یه چیزهایی تعلق خاطر خاصی داره
از جمله، رنگ، موسیقی، عطر
یعنی به سادگی قل می‌خوره و می‌ره به زمانی که یکی از این‌ها را در خاطرات ثبت شده دارم
و اون خاطره چنان واضح و شفاف می‌شه
که می‌فهمم در زمان چرخیدم و در حال سرک کشیدن به زمان و مکان اون خاطره
مثل تصویر مقابل که
وقتی نگاهم بهش نشست
مجموعه‌ای از کودکی، بازی، نقاشی، و رایحه باخود داشت
و من چنان آسیمه‌سر در دریاچه‌ی خاطرات چرخیدم و تا مقصد
هزاران خاطره دیدم
از بازار بزرگ عطاران
تا خونه‌های هندی و رفت نشست به 
آشپزخونه‌ی چلک که از انواع ادویه درش جمع کردم تا بتونم در طبیعت 
کاملا با حس خونه‌ای جنگلی با احترام به خویشتن زندگی کنم
عطر طبیعت را از وجودم عبور بدم
و تازه بشم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...