۱۳۸۴ مرداد ۲۸, جمعه

تقديم به پدر



سلامي با عطر، گردوي تازه ي تفرش و
درود به خاك پاك و پر افتخارش كه برايم 
منظر بهشت كودكي و يادمان عطوفت و مهرباني است
طعم خاك تازه، زير سايه بيد خانه ي قديمي پدر !
شعفي كودكانه كه عطر بادام داشت !
منظر زيبايی سپيدارش، كه هميشه صميمي و استوار بود
فضيلتي ستون وار كه مي گفت: شما هم , همانيد .
سلام به چهره مانوس و دوست داشتني ششناو
سلام به عطر،  برادري ها و خواهري ها مان كه، هرگز استشمام نشد!
سلام به ذره، ذره خاك پدري،  تفرش .
براي پدر،  خدا يكي، تفرش يكي بود .
سفره گسترده ي نان و عشقي كه من جاي،  جاي آن ,نقش هاي كودكي، بسيار دارم .
يادمان, امن و گرم خاطري زيبا و پاك، در ميان شاخه هاي سيب
حوا بود طعم ترشش
 معني سبز صداقت 
سرخي اش  عشق !
آفتابي مهربان و كوكبانش دوست  كافي بود دست دراز كني و خوشه اي از آن بچيني !
عكس ماه را در آب ببيني و نقش مهتاب را فالي بگيري .
يادش به خير روزگاري كه ميشد پا برهنه بر خاكش دويد و از هيچ نترسيد !
قاصدك تو را به ميهماني رويا مي برد .
حتي اشباح شبش، همهعاشق بودند !
سايه ها با تو بسي، صادق بودند !
براي دزدانه از خواب ظهر در رفتن، كوچه ها با تو نبودن؟
چنار قديمي ششناو تو را پشت خود پنهان نمی‌ساخت؟
يادمان باشد، خاتون سبز را
و فراموش نكنيم
در دزدانه‌هاي كودكي من
 درخت گلابي باغ فم جهاني بود 
باور كن 
معبدپاكي بود، باور كن
نگاه همشهري‌ها ,‌همه مهربان و صميمي
كه هميشه تو را به دري باز دعوت مي‌کرد !چه شد بر ما ؟!
كه اين چنين بيگانه شديم از هم ؟
پدرانمان، پدران تفرش !
اما هيچ يك، خواهر و برادر نيستيم !
افسوس به خاطره‌ي گذشتگاني كه رفتندو با خود بردند صميميت دل هامان را !
اينجا خانه عشق است 
اينجا مي توان عاشق شد
اينجا مي توان با هم بود
يادمان دادي به گندم كوه، اعتماد كنيم !
به خاكش، عشق بورزيم .
يادمان دادي اندك نباشيم !
يادمان دادند هر جا كه هستيم، همه با هم هستيم !!
بارها گفتي : تنها نمانيد
كه يك ملت هستيد .
تقديم به پدر كه عشق به خاك را يادمان داد


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...