۱۳۸۴ مرداد ۱۹, چهارشنبه

همكلاسي



سلامي از نوع بچگي :ا

از بچگي با تير و طايفه جماعت اوناس هيچ مراوده و خويشي نداشتم . اما در عوض اين جنس ذكور دنياي ديگري بود جهت مردم آزاري . مدارس زمان ما مختلط بود , البته اگه دلت نخواد , دخترها ضر ضرو و من آماده كرم ريختن .ا

از ديوار راست تا درخت كج را در مي نورديدم تا بگم من مثل اونها بچه ننه و ننر نيستم , نمي دوني چه حالي ميداد وقتي زنگ هاي تفريح اشك اين دخترا رو در مياورديم و بعد به مظلومترين شكل ممكن كنار دفتر خودم سبز ميشدم كه اينطوري پيش دستي كرده باشم و آقاي ملك كه يادش بخير باشه , مطمئن باشه من مدت هاست مقابل چشمش هستم . خدا من و ببخشه .ا
*************
در سن بلوغ كه وارد دبيرستان شدم , تنها افتادم وسط جناح دشمن , راستش از خيلي چيزها ازشون كم داشتم .ا
چه دخترايي ! خدا نسيبتون كنه , بچه سوسول هاي وزير و وزرا كه وقت رفتن ماشين هاي آخر مدل بوي _ فرندهاشون كنار در صف مي كشيد .ا

من هم كه تا اونموقع فكر مي كردم اين جنابان ذكور فقط به درد مردم آزاري مي خورند نه عاشق شدن , بيشتر به حماقت هاي اوناس واقف ميشدم . از همه جا بي خبر كه :ا
سفر تنهايي من از همان دوران كودكي آغاز شده بود .ا
از دبستان ديده بان يا جهان امروز و بعد هم دبيرستان مرجان معروف .ا
حالا هم تفاوت در همين يك قدمي است . اونها هر كدام براي خودشون زندگي و خانواده دارند من هنوز موندم تنها كه چه كسي بالاخره لايق من مي تونه باشه . البته به غير از اولين تجربه مفتضحي كه به بار آوردم با يك ازدواج سيسيلي ......ا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...