۱۳۸۴ مرداد ۱۶, یکشنبه

انتظار



سلام به انتظار
از پشت ديوار مي گذشتم , صدايي باعث شد بمان و گوش كنم . ا پشت توري سفيد پنجره كه باد با خود بازيش ميداد , دو تصوير رنگ باخته از زماني دور , با هم نجوا مي كردند .ا
زن از پس چادر آبي نيلي به نجوا گفت :ا
وقتي رفتي قلبم با رفتنت شكست , افتاد بر زمين و تكه تكه شد ! تكه هاي كج و ناجور كه با هيچ بندي ديگه وصل نشد .ا
آن موقع موهايم به رنگ شب بود و نگاهم به وسعت آسمان نظر داشت , حالا كه آمدي موهايم به رنگ دندان هايم شد و چشمم چنان بي فروغ كه رخت را همان جواني كه بودي مي بيند, نه چيزي كه شدي . حالا آمدي ؟!!ا
........
ا-آينه قلبم چنان چرك و خون گرفته شده كه به آب هيچ زم زمي پاك نتواند شد , حتي نقش خود را پس نمي دهد , چه به چهره زيباي تو كه هنوز جوان است و زيبا .ا
زن مي دانست راست نگفت , اما دلش مي خواست باور كنه , چون سالهاست چهره زيبايش را از ياد برده ! گفت :ا
نه براي زيبايي , براي معصوميت و جواني كه در سايه انتظار از دست رفت , غمگينم .ا
هنگام رفتن , ماهي از حوض پريد , انار ترك خورد و تو , رفتي . من در پس زاويه هاي تو به تو گم شدم و در اضلاع خاطراتم زيستم تا حجم انتظار تو را دوباره به من بازگرداند در سراشيب پايان راه . حتي دمي پيش از مرگ آمدنت هم خوب است .ا
مرد :ا بگو , چگونه نفرينم كردي كه هرگز روي دل خوشي را نديدم ؟
نفريني نبود ,جز دعا براي سلامتي تو در راه بازگشت , نفرين را تو به تو كردي كه مرا ترك كردي و دلت هميشه به انتظار تو را با خود برد و تو آرام و قرار نيافتي . ده سال دوري و انتظار مرا سيه روي كرد و تو هنوز جوان و زيبايي !ا
مرد :ا
اوهام است , نمي بيني سوختگي , صورتم را چه كرده ؟ موهايم كه خاكستر نشسته را نديدي ؟ پشت خميده ام كه بيشتر يا زمين مصاحبت دارد تا با آسمان را نفهميدي ؟
زن هر چه او را مي نگريست هيچ يك از آثاري كه مي گفت نمي ديد !ا
باز او اصرار داشت زن باور كند .ا
زن :-ا
تو كه انقدر دوستم داشتي چرا زودتر نيامدي ؟ دنبال عشق بيشتري بودي ؟
باد زد و پنجره به هم خورد زن از جاي برخواست و به سمت پنجره آمد و آن را بست و ... .ا
نفهميدم آخرش چي شد ؟؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...