۱۳۸۴ مرداد ۳۰, یکشنبه

full moon



سلامي مهتابي به آفتاب روي دوست :
راستش نوك زبونمه ولي نمي دونم چرا حركت نمي كنه ؟!
. براي همين فقط به رسم قديم , بگم سلامي و اهوالي از خودم بپرسم
.....
تازه دارم ياد مي گيرم اينجا چطوري خودم و حالاتم را چك كنم ؟ كسي كسي را نمي شناسه , همه رهگذر و بي نظر .
***
زندگي يكنواخت و تكراري , بزرگترين اعجاز عصر دوهزار از حالا مي دوني كه فردا و پس فردا را چطور تا شب مي بري ؟!
****
روز خسته كننده و شب خسته تر , چه بده كسي نباشه تا بهش شب بخير بگي ؟؟
واي خدايا لحظات با سرعت هر چه تماتر در عبور و من هنوز براي گفتن يك شب بخير ساده تنهام !
****
البته از فرمايشات فول _ مون هم هست ولي بايد ياد بگيرم خشم هاي بي موقع را به گردن ماه و فول مون نيندازم !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...