۱۳۸۴ مرداد ۲۶, چهارشنبه

سلام به كودكي




سلامي با طعم كودكي ,ا
دو زمان خيلي سخت مي‌گذره
يك
چيزهايي هست براي گفتن , بايد سكوت كرد
دو
چيزي نيست براي گفتن    بايد حتما چيزي گفت
امشب مورد سوم  اضافه شد

دلت مي خواد
چيزي بگي
 نداري كسي ,كه با او بگي ؟
 چرا ما در تنهايي هاي حزن آلود بزرگي , تنهاتر مي شويم ؟
گاهي دلم مي خواد به كودكي برگردم , بي پروا دنبال يك قطره آب از ابتداي تا انتهاي ساقه و برگ را كنجكاوانه نگاه كنم , هنوز مسير را نمي‌شناختم و تصور اين بود , زندگي كوچه اي باريك است


به ابعاد كودكي مي تواني برعلف هاي مرطوب ساعتها به انتظار بنشيني تا قطره آب ازبرگ جدا گردد و تو رماتيسم نگيري
..
مي‌توني سيب را از شاخه چيد و شيرين از آب درآيد .مي تواني اشتباه سخن بگويي و همه شاد به تو بخندند و تشويقت كنند گاهي دلم مي خواد , مثل قديم كودكانه پشت درشكه بپرم و هيجان يك روز تابستاني را بازسازي كنم ,از حسرت , انار بر شاخه ,تا افتادن , از شاخه , سالهاي بسياري گذشت
و من هنوز نمي دانم در كدامين لمحه ي شب انارم ترك خورد و از شاخه افتاد ؟


گاهي بوي سجاده مادر بزرگ كه با ياس درهم مي‌شد
كودكي به زير, امن چادر مادر پنهان شدن , ترس شكسته شدن شيشه ترشي بي بي ,از يادها مي رفت

خواب شب پره را مي شناسم و در شبي كه , روياهاي كودكيم سبز شد, مهتاب را در حوض مي شستم .در انتهاي زاويه ادراك بلوغ ,به شاه پسند مي‌خنديدم كه هم‌چون اناري ترك خوردنم را شاهد بوده ا
بر شاه نشين مهتاب تا صبح مي خوابيدم 
ستاره اي خاموش خوابم را مي ربود و من در ميان خواب , از يادها رفتم و خانه را نيافتم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...