۱۳۸۵ آبان ۲۴, چهارشنبه

زندگی می‌کنم



یه شوق باحالی اومده زیر پوستم و سر می‌خوره. 

یه حس خوشگله مزه. 
دلم می‌خواد با تمام تک تک ذرات وجودم زندگی کنم
فردا برم توی خیابون و قاطی آدمها کنارشون عبور کنم. 

اگر دلم خواست بایستم و با بعضی احوال پرسی کنم
فکر نکنم مردم رفتارم رو زیر زذره بین گذاشتن و قضاوتم می‌کنند
خودم رو به هر که دلم خواست معرفی کنم

آهای منم عاشق دیوانه‌ي آزاد
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید. تو چطور ؟ منکه خیلی
کی می‌گه قوانین و مرزها می‌توانند ما را محدود یا ارزیابی کنند؟
من فقط من یکی هستم. 

یکی در تمام این چند میلیارد آدم
طبیعت یونیته
به‌قول مترلینگ: وقتی که از بالا نگاه کنی ما مثل ذرات نمک یا شن در دریا گم هستیم.

 برای خدای قادر چه اهمیت داره این ذرات کوچک چه می‌کنند ؟
من از این لحظه می‌خوام تا پوست زندگی کنم!
بزنم به یک جایی در طبیعی، روستایی، یه ده حسابی. باید هستی نشونه‌ای معلوم کنهمن دارم همین حالا هم زندگی می‌کنم
دوش می‌گیرم. گلدون‌ها رو آب می‌دم .

 پا برهنه راه میرم و پاواروتی ، گوش می‌کنم و چای تازه دم می‌خورم
در این لحظه چی بیشتر از این اسمش زندگیه؟
زندگی می‌کنم . اگه نکنم از کیسه‌ام رفته.

این حساب بانکی است که برداشت نکنی هم ، از حسابت کم می‌شه

۱ نظر:

  1. خاله جان خوبه شما هستی و بعضی وقتا یاد من میندازی که باید یه تکونی بخورم....
    سلاااااااااااااااااااااااااااام!

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...