۱۳۸۵ آذر ۳, جمعه

ساعت شنی



بهشت با همه عظمتش در تنهایی زیبا نیست.
 مثل مواقعی که به نمایشگاه آثار هتری دوستان دعوت می‌شم از خودم می‌پرسم، حالا به‌فرض که از دیدن کارها پی به زاویه‌های منظم یا نا منظم او رسیدم. 
خب بعدش چی؟


به‌من چه اون چهطوری به دنیا و رنگ‌ها نگاه می‌کنه؟ 
به همین دلیل هم تا حالا خودم یکبارهم کارهام رو به نمایش نذاشتم


وضع منم در سرازیری کم‌بود یا اصلا نبود عشق موتورش به ریپ افتاده، به این سادگی میزون نمی‌شه
مهم نیست دنیا پر از چی هست یا نیست؟
مهم ایته که روزگار من نمی‌گذره و از کار کردن هم افتادم. 
البته لذتی که در نوشتن هست .
 در ویرایش نیست. 
با ابن حال وقتی باطری عشق خالی است خلاقیتم نمیاد و نیرو برای زیستن ندارم
کاری که نمی‌شه کرد.
 بذار غرش رو بزنیم که سلطان عالم فکر نکند من گول مالی شدم و چیزی نمی‌خوام
هر روز پشت هم شب می‌شه باز روز می‌شه ولی عمر من هر لحظه‌اش حروم می‌شه

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...