۱۳۸۵ آبان ۲۸, یکشنبه
کاسهی نذری
اولین بار نیست. آخرین بار هم نخواهد بود. مثل سفر هربارم به زمین
به شوق بازی میام اما بازی یادم میره و اسباب بازی میشه هدف بزرگ زندگی
از زمانی که وبلاک بازی رو شروع کردم همیشه همه چیز تا زمانی خوب بود که همونی بودم که هستم
اگر با تو روم ، چنان میروم که تو میروی
اگر با خود روم ، همانگونه میروم که خود میروم
میام اینجا که به همه زنجیر و دیوارها پشت کنم. مینویسم بدون سانسور برای اینکه بتونم خودم رو همچنان نگهدارم چیزی نمیکشه ذهنم درگیر کامنت ها و احوال اهالی جزیرهی یک وجبی اینترنت میشه و باز خودم فراموش میشم
بارهای قبل کل وبلاگ رو تعطیل کردم. اینبار میخوام خودم رو درست کنم. مینویسم نه برای اینکه حتما کسی خوشش بیاد. نه برای اینکه تائیدی بگیرم. فقط برای اینکه خودم رو بنویسم
خاصیت بالای فرهنگ ایرانی برای بده و بستون ها از کاسهی شله زرد نظری شروع میشه و با گلسرخ و حبهای نبات برمیگرده
گاهی حتی از خودم خسته میشم. ولی می بینم دیگران من رو با مرلین اشتباه گرفتن. روم نمیشه به زبون بیارم و بگم که، خستهام
یک تابلو بزنم پشت شیشه که نوشته : انسان خدا انرژیاش ته کشیده و فعلا رو زمینه
گاهی دل شکسته و نا امید میشم . حتی در بدترین حالات از بی تکلیفی دنیایی آرزوی مرگ میکنم. اما به زبون نمیارم! من با چی وارد معامله شدم؟
باز بهشت رو به همین سادگی از دست دادم ؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سفری در خیال کیهانی ( تجربهای هولوگرام)
اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود، آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر