۱۳۸۵ آبان ۲۴, چهارشنبه
عشقهای من
از صبح با موجی از عواطف و خاطرات قدیمی بیدار شدم. همه یادهایی گرم و ملموس شده بود.
انگاری مال همین دیروز بود
به هر تصویر که توجه میکردم. تمام تجارب شیرین و گرمی رو که با او داشتیم مجسم میشد و همینطور ذره ذره تا شب که رسید به آخرین خاطره
دیدم من هنوز اینها رو بهخاطر تمام عشق و لطفی که با هم قسمت و تجربه کردیم دوست دارم.
نه عشقی که در حلظه اکنون بهدرد آدمی که الان هستم بخوره اما هر کدوم در زمان خودش فوق العاده بوده
حالا میخوام از خاطرات شیرین گذشته قدر دانی کنم و برای هر کدام آرزوی بهترین نیکویی های زندگی رو بکنم و به گذشته پشت سر بسپارم تا راه را برای ورود در اینک باز گذارم
جاخالی کن که شه به ناگاه آید
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سفری در خیال کیهانی ( تجربهای هولوگرام)
اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود، آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...
سلام...شبت به خیر خانوم گل...
پاسخحذفخاله!
منم از تو کلی ممنونم بابت همه یه درسا و زندگی هایی که ازت گرفتم....
بابت همه یه لحظه های بزرگ شدنم...