۱۳۸۷ مهر ۲۸, یکشنبه

باجی



خدا را شکر که از بچگی .... یه‌جا نشستن نداشتم و هنوز فیلم‌هایی هست که بعد از هزار سال ندیدم و با دیدنشون باب تفکرات نوینی آغاز بشه
آره. جونم برات بگه. ظهری دیدیم زیادی خسته شدیم، دکون و تعطیل کردیم و تو پنج‌دری پای جعبة جادو لمیدیم
اسم فیلم... نمی‌دونم
سال ساخت، هزار و سیصد و درشکه
برو به عهدی که بانو دلکش، نقش زلیخا بازی می‌کرد و از عشق این ماه‌وش نیکو کردار، کار به چاقو و جنایت هم می‌رسید
ال‌قصه موضوع جالب امروز یه چیز دیگه است
خانم شهین که همون وقت هم کلی برای خودش مامان شهین بود، در کنار آقای وثوقی که انگاری پشت لبش تازه سبز شده روی درشکه نشسته بود و دلبری می‌کرد
با یک حساب سر انگشتی، دیدم که عجب سکتة ناقصی زدن نسل قبل
نسلی که از حاشیه و زاویه به بهار خواب و بالکنی هجرت کرده و تی‌وی می‌بیند
زن‌ها بی‌عفت و چارقد ندارن. برای مردها لوندی و کرشمه‌ شتری رو می‌کنند
فکر کن زن ایرانی به فاصلة چند سال این‌طور متحول شد
خب عزیزم ما جمیعا آب نمی‌دیدیم گرنه همچنان ابو عطا می‌خوندیم
یعنی چه بمب متحرکی زیر اون پوشه و چادرها پنهان بود و چه پتانسیل بالایی داشت، قوی تر از چگالی عشق
چی شد یهو مامانا سر برهنه شدن، در جهت رشد و خودکفایی اقتصادی مملکت، بالا و پایین پریدن ودستمال حریر تبلیغ می‌کردن
همان زن‌ها که پشت در، انگشت به لپ فرو می‌بردند تا نامحرم صداشون رو نشنوه
هنوز سر حجاب چونه می‌زنن و اسمش شده حجاب
ذهی خیال باطل

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...