۱۳۸۷ آبان ۲۵, شنبه

شتر همسایه






فکر کنم دارم پیر می‌شم. چون دیگه حوصلة آرزو کردن ندارم
پیری پذیرفتن، پیری‌ست
پیری همان‌هایی‌ست که وقتی من در دیگران می‌دیدم
پیری خستگی‌ست و وا دادن به عادت‌هاست
دیگه به خیلی چیزها فکر نمی‌کنم و حوصله‌شون رو ندارم
مثل، موزیک بلند یا تمرین پیانوی پریا
یا
حوصلة انتظار
یا به یکی دیگه فکر کردن
من دیگه حوصلة عاشقانه فکر کردن و نوشتن هم ندارم
حوصلة شنیدن ترانه‌های عاشقانه هم ندارم
من دیگه حوصله ندارم


من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...