۱۳۸۷ آبان ۱۶, پنجشنبه

اولاد صدام



باید یه فحش بسازم که نه بی‌ادبی باشه نه وقت لزوم دستم بمونه تو پوست گردو
از اهمیت فحش و بدوبیرا غافل نباش که درست همون موقع که یه‌جایی‌ت داره می‌سوزه و دلت می‌خواد یه چیزی بگی که یه ذره دلت خنک بشه و اما خانوم‌والده یه عمر گفته: یه لیدی حرف زشت نمی‌زنه. حتی توی دلش
مثلا.......................................... اون .... بابای، صدام
ما که نسل دهة چهل بودیم، شدیم گوشت قربونی جلوی توپ
مردها که یا در انقلاب و یادر جنگ شهید و یا بلا استفاده شدن و افتادن یه گوشه و اونایی هم که یه ذره عقل داشتن گفتن گوربابای وطن و خوار مادرو مهاجر شدن
زن‌ها هم به تبع، تاثیر پذیری سرنوشت این دو جنس از هم
نصفی بیوه و نیمی دوشیزه و باقی دربه‌در شدن گوشه‌های دنیا اما
اکثرا با یکی دوتا کیک زرد
یادگاران دهة جنگ، یا شصت. بچه‌هایی که فکر می‌کردم شانس من ایراد داره و فقط مال من ریپ می‌زنن
حالا می‌دونم که این مادر مرده‌های بی‌نوا که اکثرا از این دهة چهلی‌ها به دنیا اومده بودن همه از دم گشت موجی به دنیا اومدن و همه به‌نوعی مورد دارن
بچه‌های خشمگین، عصبی، زیادخواه، نافرمان، دست و رو شسته، یاغی و خلاصه جنس جور
فقط خدا می‌دونه نتایج این وضعیت‌های زرد و قرمز تا چند نسل قراره این مردم رو ویرانه کنه؟
فقط هیروشیما نیست که نسل کشی شد
هر جنگی به‌نوعی همین کار را می‌کنه
آقا
ایناحاضرن بمیرن که تو حالت گرفته بشه


من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...