۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

ته شانس



یادش بخیر زمان هرج و مرج و هرکی هرکی گندم بازار......... دیگه جرات نداشتیم بگیم آقا دل‌مون یه چیزایی می‌خواد
یا : خانوم ما داریم از درد تنهایی می‌ریم شمال
یا ............ یه کاندیدی پیدا نشه
خدا منو بکشه
پسره تا میدون چالوس اومده بود
اون‌موقع نمی‌شد اینا رو بگم. چون خودش بی شک می‌خوند و دوست نداشتم آزرده‌اش کنم
به هر حال حتا اگر خنگ بود، آدم که بود
ولی واقعا بعضی چطور به دنیا و زندگی نگاه می‌کنند؟
یارو یه لحظه با خودش حتا فکر نکرده بود که عامو تو با این مدرک سیکل و یه اتاق کنج خونة اجاره‌ای مادر، با این همه کمالات و فضل و افاضات یعنی انقدر نژاد اولاد ذکور آدم بدبخت شده که
تا حالا بهتر از تو منو ندیده که ته شانسم تو باشی؟
الله و اکبر
چقده مردای ایرونی بی جنبه‌اند
اینا رو از اون وقت گوشه لپم مونده بود تا یه روزی باخودم بگم
آدم عاقل دهانش را هر جایی باز نمی‌کنه

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...