۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

پیامک از عرش



گاهی از خودم می‌پرسم ، چی می‌شه که می‌ریم چرخ می‌زنیم و دوباره به شما برمی‌گردیم؟
هر چه هم که این مواقع نفي‌ت می‌کنم؟ می‌ری و از یک در دیگه برمی‌گردی؟
این مدت که دور خودم چرخ می‌زدم،‌ به خیلی چیزهای تازه‌ای درمورد خودم رسیدم
اما امروز حال و حس خودش را داشت
بنا به هر دلیلی امروز با سی ، چهل، پنجاه نفر تلفنی حرف زدم
که یکی از اون‌ها رو نمی‌شناختم
دختر جوانی به سن پریسای من
پای تلفن گریه می‌کرد و حرف می‌زد
گریه می‌کرد
چون مجبور بود با چند نفر مشترک خونه بگیره
یک خانم دیگه، بی دلیل از اتفاق بد متروی خیابان میرداماد گفت و پشتم را لرزاند
بعد هم خانمی زنگ زد که به گمانم از اون دنیا بود
فقط اومد بگه
مورد توجهی، درد ها می‌آن تا به ما معجزه و شفا را یادآوری کنند
شاید از جنس رنجی که در صدام لمس کرد این‌ها را می‌گفت
به هر حال این روزا جرم بغض‌م زیاد شده؛ زودی خودم رو لو می‌دم
اسباب شرمساری
شاید، با دو سه مورد داستان خفنی که بی‌ربط تعریف کرد بهم یادآوری کرد؛
نه خدایی،
باید بگم پروردگاری
از بیخ گوشم رد شد
و با این که تو رو درش دیدم، بقدری خسته و رنج کشیده بودم
یادم رفت
این همه کمترین رنجی بود که در برابر موهبت بهبودی پریا از تو دریافت کردم
خلاصه که چندتا تماس نیم‌بند این مدلی دیگه هم بود که ای بد نبود
اما آره اگه این ارسال پیامک‌های مناسبتی شما نبود
همان‌طور که اگر در الست شما را ندیده بودیم
البت که تا حالا ورجسته بودیم و به اقیانوس نفی تو غرقه می‌شدیم
آره یا نه؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...